اینک دریای ابرهاست

— اینك دریای ابرهاست…
اگر عشق نیست
هرگز هیچ آدمیزاده را
تابِ سفری اینچنین
نیست !

شاملو

جانباختگان سازمان چریکهای فدائی خلق، این عاشقان کرامت انسان چنین آغاز کردند. خود و توانائی‌های خویش را شناختند. جهان و پیچ و خم رفتارها و مناسبات انسانی را مطالعه کردند، با دیدی تیزبین ناهنجاری‌های اجتماعی را مشاهده نموده و با عشقی عمیق به ارزش‌های والای انسان و به آزادی و عدالت اجتماعی قدم در راه پر مخاطره ی مبارزه گذاشتند. با تلاشی خستگی ناپذیر به مطالعه و تحقیق در مسائل تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران و جهان پرداخته، «نماد ونمود را با احساس عمیق درد» در یافتند، با امکاناتی اندک و با رعایت موازین ایمنی، جلسات مطالعاتی و تحقیقی و راهبردی برگزار کردند، به ترجمه ی متون ایدئولوژیکی مارکسیست ــ لنینیستی پرداخته و آگاهانه و مصمم دست به عمل انقلابی زدند. زیرا که معتقد بودند که:

بگذار خون من بریزد و خلأ میان انسان‌ها را پُر کند
بگذار خون ما بریزد
وآفتاب‌ها را به انسان‌های خواب آلوده
پیوند دهد

شاملو

آنها زندان را به مثابه کانونی برای خود آزمائی و مقاومت یافتند و آنرا مدرسه‌ای برای یادگیری و آموزش و یاد دهی.

بیژن هیرمن‌پور یکی از این عزیزان مبارز بود که سابقه مبارزاتیش به قبل از جنبش سیاهکل ۱۳۴۹ شمسی می‌رسید. او که با وجود نقص دید، به قول مادرم که روزی پای صحبتش نشسته بود: " بسیار بینا، مهربان و خوش سخن، بی‌تکلف و مردمی بود.“

او را می‌بینم که آرام و متفکر به اتاق ساده‌اش می‌رود، همچنان خستگی ناپذیر به اخبار ایران و جهان گوش می‌سپارد، گاه آدم را به نوشیدن فنجانی چای یا قهوه دعوت می‌کند، فرهیخته و آگاه بیش از آن که سخن گوید، به تو گوش میدهد. به پرسشت مسئولانه جواب می‌گوید. اهل قلمبه گوئی و سرهم بافی نیست. توضیحی برای چیزی که نمی‌داند، ندارد.

مهمان نواز و مهربان است. سپاسگزار و قدر شناس. همسرش را آدم شریفی می‌داند. مایل به همکاری در انجام کارهای جاری خانه است و همراهی و همفکری راهبردی را وظیفه خویش می‌داند.

بلند می‌شود، متفکرانه و گاه غمگین به قدم زدن می‌پردازد بلکه بخشی از انرژی نهفته در وجودش را به مصرف برساند.

خسته
شکسته و
دلبسته
من هستم
من هستم
من هستم


از این فریاد
تا آن فریاد
سکوتی نشسته است
لب بسته در دره‌های سکوت
سرگردانم
من می‌دانم
من می‌دانم
من می‌دانم


جنبش شاخه‌ئی از جنگلی خبر می‌دهد
و رقص لرزان شمعی ناتوان
از سنگینی پا برجای هزاران جار خاموش.
در خاموشی نشسته‌ام
خسته‌ام
درهم شکسته‌ام
من دلبسته‌ام.

شاملو

یادش گرامی باد!

ظفردخت خواجه پور تادوانی
۱۳ مهر ۱۳۹۷
۵ اکتبر ۲۰۱۸