سی و یکم آگوست اوّلین سالگرد مرگ نابهنگام بیژن هیرمن پور است. یکسالی که کنار آمدن با آن، آسان نبوده است.
در هر صورت بیژن با کوله باری از دانش، محبت، خاطره و تجربه با ما وداع کرد و به همین سبب، مناسب دانستهام تا بار دیگر خصائل کمونیستی، سخت کوشی، باور عمیقش به آرمانِ کارگران و زحمتکشان و نیز برخورد متانت بارش با مخالفین را بازگو و تازهتر کنم. هم چنین بر آنم تا جدا از همسوئیها و غیر همسوئیهای نظری ــ تئوریک، اشاراتی بیشتر، به اهمیّت و به نقش وی در بازسازی چریکهای فدائی خلق ایران و بعد از آن داشته و متعاقباً توضیح دهم که چگونه در گرهگاههای سیاسی ــ سازمانی، خشت و سنگ بنای فکریِ پیروان تئوری مبارزه مسلّحانه را پی ریخت و به جریانِ سرزنده و پویا تبدیل ساخت. تأکید ورزم که چگونه بهمانند کمونیستهای صدیق، تا آخرین لحظۀ عمرش، پایبند به رهائی تودههای ستمدیده از زیر یوغ نظام امپریالیستی بود.
قبلتر و در یادمان بیژن هیرمن پور گفته شده است که وی همواره نگاهی نقادانه نسبت به کمکاریهای سازمانِ متعلق به خود داشت. گفته شده است که در برخورد با دیگر رفقا، عناصر و نیروهای وابسته به جنبش بسیار متواضع و افتاده بود. گفته شده است که نگاه بیژن کاملا متضاد با نگاه دیگر رهبری چفخا بود. هم چنین گفته شده است که زندگیِ سیاسی ــ مبارزاتی بیژن، حامل دو پروسۀ نه متضاد از هم، بساکه نقش آفرینیهای همسو پیرامون توضیحِ جایگاهِ سیاسی ــ تئوریک چریکهای فدائی خلق ایران بود.
اگرچه بیژن در نظام شاهنشاهی پا به عرصه سیاست گذاشت و به یکی از نزدیکان و همراهان مسعود احمدزاده تبدیل و در تدوین تئوری مبارزۀ مسلّحانه هم استراتژیک، هم تاکتیک نقش داشت، امّا بطور یقین، اوجِ شکوفایی و درجه توانمندیهای سیاسی ــ تئوریک وی به غصبِ سازمانِ پُر افتخار چریکهای فدائی خلق ایران توسط عناصر فاسدی همچون فرخ نگهدار و علی کشتگر در سال ۵۷ بر میگردد. زمانهای که سازمان چریکهای فدائی خلق ایران به سازمانی علیه انقلاب و همراه با ضدّ انقلابیون حاکم بر جامعۀ ایران به سدّ کنندۀ جنبشهای اعتراضی کارگران و زحمتکشان و بویژه جنبش مسلحانۀ خلق ترکمنصحرا و کُردستان تبدیل شده بود. در اینزمان بیژن به همراه تنی چند از پیروان تئوری مبارزۀ مسلّحانه گرد هم آمدند تا بار دیگر پرچم ظفرنمون تئوری انقلاب را به اهتزاز در آورند.
در آنوقت جامعه ایران در تب و تب سیاسی و از هم پاشیده شده بود و بدنبال آن، نیروهای کمونیست ناتوان از عکسالعملِ مناسب در برابر تغییر و تحولات حاصل از خیزشهای اعتراضی سالهای ۵۶ و ۵۷ بودند. نظرات، فاقد انسجام لازم و همه بهدرجات متفاوت از ارائۀ توضیحِ صحیحِ جابجائیهای درون حاکمیت امپریالیستی باز مانده بودند. در هم ریختگی، ناهماهنگی و ندانمکاریها در میان عناصرِ سیاسی و کمونیست و بویژه در میانِ پیروان تئوری مبارزۀ مسلّحانه بوضوحِ کامل قابل رویت بود و شتابِ حوادث سیاسی سریع. و در این هنگام، بیژن علیرغم اعتقاد وافر به ارائۀ تحلیل طبقاتی از جامعه، مصاحبه با اشرف دهقانی را (که مقارن با اخراج وی از سازمان بود)، تنظیم و مدوّن نمود. مصاحبه، تهیه و پخش شد و با آگاهی از کاستیها و نارسائیهای نظری ــ تئوریک (که بیژن هم بدانها اشراف کامل داشت)، به بنیهی نظریِ جمع ناهمگون و متراکم، در برابر غاصبین سازمان، تبدیل گشت و به سهم خود ــ و بر خلاف سردرگمیهای چپ آنزمان ــ توانست ماهیت امپریالیستی طبقۀ حاکمه را روشن و بموازات آن جهتگیریهای سیاسی ــ تئوریک را پیشاروی پیروان تئوری مبارزۀ مسلّحانه قرار دهد.
به هر حال مصاحبه بعنوان متدِ فکریِ عناصر پراکنده و نامنظم تبدیل گردید و امّا (و بنابه نظر بیژن)، نیاز به بازنگری نظری ــ عملی، از وضعیت تازۀ جامعه داشت. در این هنگام رژیم، با تمام قوا به سازماندهی تازه پرداخت و از هر سو تعرض خود را به جنبشها و اعتراضات حطلبانه، به خلقهای ستمدیده و نیز به نیروهای کمونیست آغاز نمود. در پرتو چنین حقایقی چفخا هم بمانند دیگر جریانات کمونیستی و بدلائلی چند، ناتوان از عکسالعملهای لازمه ــ به غیر از کُردستان ــ در برابر ارگانهای سرکوب حافظ بقای امپریالیستی بودند. جنبش کمونیستی بطور عام، و چریکهای فدائی خلق ایران بطور خاص، از پاسخگویی عملی به معضلات رودرروی کارگران، زحمتکشان و دیگر تودههای ستمدیده و محرومان باز ماندند. اختناق بازگشت و چفخا، علیرغم ارائۀ تحلیل سیاسی و جهتگیریهای روشن از ماهیت نظام خشن و سرکوبگر، نتوانست سازماندهی متناسب با چهارچوبهای تبیین شدۀ سازمان را بنا نهد. بدینگونه، فقدان سازماندهی متناسب با حاکمیت امپریالیستی باعث گردید تا کمبودها و کاستیهای درونِ سازمانی رفته رفته بر فضای سازمانها و از جمله چفخا حاکم گردد، کمبودها و کاستیهای نظری ــ عملی که، روزبهروز حول نظرگاه مصاحبه با اشرف دهقانی (که بعضاً در سه جلد جزوۀ «بر ما چه گذشت جلد یک، دو و سه» آمده است) شکل گرفت که سر آخر منجر به انشعاب چریکهای فدائی خلق ایران و چریکهای فدائی خلق ایران (ارتش رهائیبخش خلقهای ایران) شد. انشعاب و جدائی که به گمان بیژن، نارس، فاقد مرزبندیهای سیاسی ــ تئوریک روشن و همچنین فاقد محتوای کمونیستی بود.
جدائی در درون چفخا ــ و بر خلاف میل بیژن ــ و آنهم تحت عنوان هوادارانِ مصاحبه با اشرف دهقانی از یک سو و مدافعین راه اندازی جنگِ انقلابی در منطقهای دیگر به غیر از کُردستان – در جنگلهای مازندران-از سوی دیگر، بوقوع پیوست. خلاصه، جریانِ تازه شکل گرفتۀ بعد از قیام دو شقه شد و این بار، تمامیِ بارِ سیاسی ــ تئوریک چفخا بر عهدۀ بیژن قرار گرفت. دلیل آن به پیوستن اکثریت اعضاء و کادرهای سازمان به چفخا (آرخا) و نیز به توانمندیهای بیژن در توضیح و در تعریف خط مشی مبارزاتی منطبق با آرمان رزمندگان سیاهکل مربوط میشد. در بستر چنین واقعیاتی بیژن این بار، و آنهم بیش از گذشته، توانست با تدوین و با نوشتجاتی همچون طرح برنامه، شرایط کنونی و وظایف ما، کارنامه سه سال «کار آرام سیاسی» (مبارزه مسلّحانه و اپورتونیستها «جلد دوم»)، مصاحبه چریکهای فدائی خلق ایران با عاطفۀ گرگین، پیام اشرف دهقانی به خلقهای قهرمان ایران، تحلیل طبقاتی جامعه یا مخدوش کردن صف خلق، «اقلیت» در تدارک قیام!؟، موضع ما در قبال مسئلۀ ملّی در ایران بطور کلی و در کُردستان بطور مشخص، نقدی بر دیدگاههای کومهله، مجاهدین و انقلاب «ایدئولوژیک!» و غیره، بنیانهای سیاسی ــ تئوریک را پی ریزد و قوتِ تازهای، به جریانِ از نفس افتادۀ چریکهای فدائی خلق ایران دهد.
انصافاً باید گفت که بدون سختکوشی و بدون تلاشهای خستگی ناپذیر بیژن، چفخا قادر به تبیین چهارچوبهای فکری منطبق با تئوری مبارزۀ مسلحانه، دخالتگریهای سیاسی ــ تئوریک، توضیح جایگاهِ مبارزاتی طبقۀ کارگر و همچنین مقابله با انحرافات حاکم در جنبش کمونیستی و بویژه جنبش کُردستان نبود. نزدیک به یکدهه بیژن، با خلوص نیت و آنهم بدون کمترین چشمداشتهای سیاسی ــ تشکیلاتی، به تغذیۀ سیاسی ــ تئوریک چفخا بعد از انشعاب پرداخت. اگرچه بمانندِ پیش از انشعاب، بر این نظر بود که تئوری مبارزۀ مسلّحانه در پیوند با عمل است که قادر به رفع نقصانهای تئوریک و همچنین بسیج تودهای است ؛ اگر چه بر این نظر بود که در مقابل ضدّ انقلابِ مسلحِ حاکم بر ایران نیاز به نیروی مسلّح و تأثیرگذار در درون جامعه است ؛ اگرچه بر این نظر بود که بدون دخالتگریهای نظری ــ سیاسیِ فعال در درون نمیتوان آرمانِ رزمندگان سیاهکل را سرزنده نگه داشت و امر انقلاب کارگری و تودهای را به سر منزل مقصود رساند؛ اگرچه، و بعد از انشعاب بر این عقیده بود، که میتوان در همراهی با چفخا، نواقص و نارسائیهای سیاسی ــ تئوریک و بویژه عملی را پس زد و تئوری مبارزۀ مسلّحانه را بیش از پیش سرزندهتر و پویاتر کرد، امّا رفته رفته و بهدلیل بروز ادراک نادرست از فعالیتهای کمونیستی در درون به این جمعبندی روشن دست یافت که نگاه و تصور وی با نگاه و تصور چریکهای فدائی خلق ایران، همسو و منطبق با هم نیستند؛ پی بُرد که تعابیر، گفتمان و افقهای مبارزاتی ــ کمونیستی، و بویژه ارزیابی از نقش و جایگاهِ پراتیک و آنهم بعنوان سازمان مدافع عمل متضاد از هم است ؛ تعابیر و گفتمان گونهگونهای که قدم بهقدم تجلی خود را در عرصههای متفاوتی همچون ارائۀ فهم از انطباق نظر با عمل، در انتخاب ابزارهای مبارزاتی تعیین کننده بمنظور بسیج و نقش آفرینی، در رواج نابرابریهای تشکیلاتی، در انتخاب شیوههای غیر کمونیستی در برخورد با مخالفین درونی و غیره بنمایش گذاشت. خلاصه اینکه، دو درونمایۀ متضاد از هم، در برابر هم ظاهر شدند که یکی ــ بیژن ــ بدنبال و خواهان بیچون چرای تغییر اوضاعِ در هم ریخته و دیگری — چریکهای فدائی خلق ایران — خواستار ادامۀ وضع موجود بود.
پیدا بود که این دو گرایشِ متضاد از هم، فاقدِ همزیستیهای سیاسی ــ تئوریک، پیرامون تحقق آرمان پایهگذاران سازماناند و بدنبال آن پیدا بود که نگاهِ سازنده و تحوّلگرای بیژن، با نگاه و با تمایلات عملی چفخا همطراز نیست. به این علت که تئوری مبارزۀ مسلحانۀ مدّ نظر بیژن، تئوری بُرش انقلابی ــ کمونیستی، تئوری پایگذاری به مرحلۀ بالاتر جنبش و همچنین تئوری محترم شمردن حقوق برابر و مساواتطلبی درون تشکیلاتی بود. چنین نظریهای را بیژن، بارها و بارها، چه در بحثهای رودررو، چه در مکاتبات با چریکهای فدائی خلق ایران در میان و با صراحت تمام اعلام نمود که: «تئوری مبارزۀ مسلحانه، اساساً باید در رابطه با پراتیک زنده و از طرف پراتیسینهائی که در کتاب رفیق مسعود به آنها اشاره شده، یعنی کسانیکه مستقیماً در صحنۀ مبارزه مشغول انجام سازماندهی و رهبری مبارزه هستند، مدام با تحلیل و تجدید تحلیلِ شرایط عینی بسط و تکامل یابد و هدفِ بلافاصلۀ آن پیشبرد مبارزۀ در صحنه و در جهت استراتژی آن باشد. از این لحاظ ما از همان روز نخست گفتهایم که سازمان ما دچار فقر تئوریک به معنائی که راهنمای عمل روزمرّه باشد بوده و هست».
ترجمان نظر بیژن، یعنی اینکه سازمانِ بدون عمل، و سازمان بدون بازنگری سیاسی ــ تئوریک، سازمانِ پویا و زنده و یا سازمان آماده برای انجام انقلاب کارگران و زحمتکشان نیست؛ یعنی اینکه بیعملی چفخا بعد از انشعاب، محتوای مبارزۀ ایدئولوژیک را خالی و از بار کمونیستی آن انداخته است و در این زمینه و بروشنی نوشت که: «به همین لحاظ دفاع ما از تئوریمان، در مقابل حملات اپورتونیستهایی که از چپ و راست به آن صورت میگیرد، مفهوم مبارزاتی خود را از دست داده و بیشتر به مناظرههای ادبی و نازکاندیشیهای تو خالی تبدیل شده. بحث با رقبای اپورتونیستمان از محتوی خالی شده است، یعنی ما با آنها بر سر عمل مبارزه، بحث ایدئولوژیک نمیکنیم بلکه بحث بر سر حرف مبارزه و اینکه چه کسی حرفهایش زیباتر است و روی کاغذ از انسجام بیشتری برخوردار است، ما را بخود مشغول کرده است. همۀ این عوامل باعث شده است که در زمینۀ تئوریک نیز، مانند سایر زمینهها، سازمان ما در مبارزۀ ایدئولوژیک بجای ایفای نقش رهبری، عملاً به دنبالهرُوی اپورتونیستها تبدیل شود».
اینها ساختمان فکری بیژن هیرمن پور را تشکیل میداد و بیگمان طرح چنین موضوعاتِ صریحی پیرامونِ کارِ ثمربخش کمونیستی نمیتوانست همطراز با افکار مدافعین وضع موجود باشد. چرا که تئوری جمعبندی شده در افکار بیژن با پراتیک و با پراتیسینها و با حضور نیرو در صحن جامعه معنا مییافت. پس (و بنابه نظر بیژن)، جریانی که فاقد نیرو و پتانسیل لازم برای عملِ کمونیستی در درون است را نمیتوان، بعنوان جریان تأثیرگذار و یا جریان پیشرو به حساب آورد. بدینترتیب، طرح موارد بنیادی توسط بیژن از یکطرف و عدم برخورد جدی چفخا با نارسائیهای موجود از طرف دیگر موجب شد که دامنۀ اختلافات، روزبهروز ابعاد گستردهتری بخود گیرد و مجال نزدیکتر شدنها و نیز تدوام کار مشترک را محدود و محدودتر کند. متأسفانه در هیچ زمینهای نظر بیژن با سیاستها و از جمله انتخاب ابزارهای تبلیغی مثل «پیام فدائی»، با چفخا همسو نبوده و تاکیدِ بیژن بر آن بود که: «نمیتوان ارگانی را بوجود آورد که خارج از رابطه با محیط عملی مبارزه بتواند به حیات خود ادامه دهد». نوشت که: «… تمام مقالات پیام فدائی فاقد انسجام، فاقد دید روشن و فاقد استدلالها و تحلیلهای همهجانبه است».
به عبارت دیگر، افکار و در حقیقت منشِ کاری و رفتاری بیژن کاملاً در تقابل با منش کاری و رفتاری چفخا و بویژه با رهبری آن قرار گرفت. در نتیجه به شدت نسبت به بیعدالتیها و نابرابریهای درون سازمانی انتقاد داشت. در این حوزه بیژن در پارهای از مکاتبات خود نوشت: «هیچگونه قواعد سازمانی نه بر پراتیک، و نه بر روابط اعضای مرکزیت حاکم نیست. آنها بدون هیچ برنامۀ مشخصی مثلاً به مسافرت دست میزنند و عضوی که سفر میکند دقیقاً نمیداند برای چه دست باینکار زده و اگر پارهای خطوط کلّی مشخص باشد، هیچ بحث جدّی و سیستماتیکی در جهت تعیین وظایف و اهداف این سفر، و ارزیابی مخارج و فوائد آن صورت نگرفته و رفیق عضو مرکزیت در هر مورد به صلاحدید خود و بدون اینکه حتّی این وظیفه را برای خود بشناسد که عمل خود را با هدف استراتژیک سفر خود مقایسه کند تصمیم میگیرد و تصمیم خود را بمرحلۀ اجراء میگذارد. خلاصه آنچنان آشفتگیای هست که گاه عضو مرکزیت با خود مرکزیت اشتباه میشود».
به طور قطع و بدون کمترین توهمی میتوان گفت که نظرات بیژن، جایی برای بد و یا کجفهمی، در عرصههایی همچون نظر و ارتباط آن با عمل، درکِ صحیح از مبارزۀ ایدئولوژیک و مناسبات کمونیستی در درون باقی نگذاشته است. بهررو نظرات و نگاه بیژن نه» مبهم» و نه «ناروشن»، بلکه بسیار شفاف، گویا و آنهم با صراحت لهجه، که از زمره خصائل ویژه وی بود، بیان و نوشته شده است و در این میان چفخا، به جای رفعِ نارسائیها و کمبودها، و بجای برخورد با بیعدالتیهای درون سازمانی، همچنان بر کارکردهای گذشته و بر رفتارهای ناصحیحش پای فشرد تا سر آخر به تجمّعِ حاشیهای خارج از کشوری تبدیل شود.
در این گستره انصافاً باید گفت که سلطگی و کرختی چنین نقصانهایی را میتوان در میان همۀ نیروهای مدعی کمونیست بعینه دید. همه فاقد پتانسیل مبارزاتی و بُردباریهای انسانی ــ کمونیستیاند. اتّهام زدنها و ترور شخصیت بمنظور پس زدن نیروهای درونی جنبش، به سَرــ تیتر «مبارزه» شان تبدیل شده است. درکشان از مبارزۀ ایدئولوژیک، غیر کمونیستی و گُندهگوئیهای بیمایه است. مضافاً بر اینکه فهمشان از کادرسازی، تربیت ملیجکهای سیاسی ــ تشکیلاتی بمنظور تأمین منافع حقیر و شخصیِ «اعضای رهبری» است. بیدلیل نیست که سیاست دافعۀ نیرو، سوار بر جاذبۀ نیرو شده است. وجود چنین مشکلاتی نه تنها تأسف برانگیز، بسا که فاجعه بار است و بیدلیل نبود که بیژن در این عرصه، یعنی پیرامون کادرسازی و همچنین برخورد ناسالم و غیر کمونیستی نیروهای چپ نسبت به مخالفینِ درونی شان تأکید نمود که: «امروز در سطح همۀ سازمانهای اپورتونیست میبینیم، که عدای با تکیه به سابقۀ مبارزاتی خود در زمان شاه، مرکزیتها را اشغال کردهاند و اکنون که بیش از پنجسال از قیام بهمن میگذرد، انسان به حیرت میافتد که چگونه اینهمه غَلَیان تودهها و روحیۀ مبارزهجوئی آنها باعث نشده است که چهرههای تازای در رهبری سازمانها پیدا شوند. بنظر ما یکی از مهمترین عوامل در این زمینه، آن است که این افرادِ باصطلاح با سابقه، از همان آغاز، سنگرهای مرکزیتها را اشغال کردند و از آن پس با روشهای گوناگون از قبیل تصفیه کردن منتقدین، تهمت زدن به این و آن و از همه بالاتر سرگرم کردن اعضاء و هواداران به خُردهکاریهای روزمرّه و به انحصار در آوردن مسائل کلّی و اساسی و دور نگهداشتن دیگران از آنها، زیر پوششهای گوناگون از قبیل مسائل امنیتی، فقدان ارتباطات و غیره و از همه بدتر، القاء این فکر به آنها که گویا پرداختن به این مسائل احتیاج به توانائیها و استعدادهائی دارد که آنها فاقد آن هستند و کار همه کس نیست، این موقعیتها را در مرکزیتها برای خود حفظ کردند. این چنین وضعی در نزد اپورتونیستها برای ما تعّجب آورد نبود، ولی وقتی آنرا در نزد رفقای خودمان به بدترین شکل دیدیم بسیار تعّجب کردیم».
باری، چنین تفاوتهای فکری و تشکیلاتیای بیژن را واداشت تا گام بگام «همکاری» و در حقیقت رابطه خود را، نه با آرمانِ چریکهای فدائی خلق، بلکه با رهبری وقت محدود و سر آخر قطع کند.
البتّه و از آنجائی که بیژن اعتقاد عمیقی به آرمانِ کارگران و زحمتکشان و تئوری ظفرنمون مبارزۀ مسلّحانه داشت، لحظهای از پایبندی به افکار کمونیستیاش عقب ننشست و به شکلی تازهتر، بر فعالیتهایش تداوم بخشید، خواند و مجادلۀ سیاسی ــ تئوریک را در عرصههای گوناگون پی گرفت و بعد از آن از خود نوشتههائی همچون «یادداشتهائی پیرامون مانیفست حزب نوساز آقای منصور حکمت»، «نقش و خواستهای طبقۀ کارگر در ایران»، نقدی بر مقالۀ «در حاشیۀ جنگِ خلیج و رابطۀ آن با نظمِ جدید» و ترجمههایی همچون «تاریخ کمون پاریس ۱۸۷۱» و غیره، که در سایت بیژن هیرمن پور قابل دسترسی است، بر جای گذاشت.
در پایان و در اولین سالگرد مرگ بیژن، لازم است تا بار دیگر به این نکات اشاره شود که آنچه وی، از خود برای ما به ارث گذاشته است و میتوان بعنوان آموزههای صحیح از آن استفاده کرد، آن است که علیرغم مشکلات و هرزهگوئیهای این و آن تا آخرین لحظۀ عمرش به افکار و به آرمان کمونیستی وفادار ماند. او در عمل نشان داد که به دور از هرگونه غرور سیاسی ــ تشکیلاتی در پی بالندگی و سرافرازی جنبشهای انقلابی و نیروهای کمونیستی است. نشان داد که در برابر انحرافات سیاسی ــ تئوریک و نابرابریهای درون تشکیلاتی حاضر به سکوت و سازش نیست و با تمام وجود خواهان رفع نارسائیها، کمبودهای جنبش کمونیستی و بویژه جریان متعلق به خود بود. اعتقاد راسخ داشت که پیشرفت مبارزۀ ایدئولوژیک، بدون کار بست مبارزۀ عملی و آنهم در مقابل ارگانهای سرکوبگر نظام ناممکن میباشد. بر این نظر بود و در عمل نشان داد که پرخاشگریها و اتهام زدن به عناصر و به نیروهای کمونیستی و همچنین تخطئۀ هرگونه انتقادِ درونِ سازمانی برابر با گسترش ناهنجاریهای سیاسی ــ سازمانی و رواج بیش از پیش کیش شخصیتپرستی است. پس در اثر چنین نگرشها و درکهای مبرهن است که میتوان بیژن را از دیگر حرّافان، سلطه جویان و خودپرستان تشکیلاتی تفکیک نمود. فلسفهای که آمیخته از آگاهی و بُردباری کمونیستی، انسانیت و محترم شمردن حقوق مدافعین انقلاب کارگری و تودهای و نیز مساواتطلبیهای درون تشکیلاتی است.
یادش گرامی
۳۱ اوت ۲۰۱۹