در اوّلین سالگرد مرگ‌ِ بیژن هیرمن‌پور

سی و یکم آگوست اوّلین سالگرد مرگ نابهنگام بیژن هیرمن ‏پور است. یک‏‌سالی که کنار آمدن با آن، آسان نبوده است.

در هر صورت بیژن با کوله باری از دانش، محبت، خاطره و تجربه با ما وداع کرد و به‏ همین سبب، مناسب دانسته‏‌ام تا بار دیگر خصائل کمونیستی، سخت‏ کوشی، باور عمیق‏ش به آرمانِ کارگران و زحمت‏کشان و نیز برخورد متانت‏ بارش با مخالفین را بازگو و تازه‏‌تر کنم‪.‬ هم چنین بر آنم تا جدا از هم‏‌سوئی‏ها و غیر هم‏سوئی‏های نظری ــ تئوریک، اشاراتی بیشتر، به اهمیّت و به نقش وی در بازسازی چریکهای فدائی خلق ایران و بعد از آن داشته و متعاقباً توضیح دهم که چگونه در گره‌‏گاه‌های سیاسی ــ سازمانی، خشت و سنگ بنای فکری‌ِ پیروان تئوری مبارزه مسلّحانه را پی ریخت و به جریانِ سرزنده و پویا تبدیل ساخت. تأکید ورزم که چگونه به‌مانند کمونیست‏های صدیق، تا آخرین لحظۀ عمرش، پای‏‌بند به رهائی توده‏‌های ستم‏دیده از زیر یوغ نظام امپریالیستی بود.

قبل‏‌تر و در یادمان بیژن هیرمن ‏پور گفته شده است که وی همواره نگاهی نقادانه نسبت به کم‌‏کاری‏های سازمانِ متعلق به خود داشت. گفته شده است که در برخورد با دیگر رفقا، عناصر و نیروهای وابسته به جنبش بسیار متواضع و افتاده بود. گفته شده است که نگاه بیژن کاملا متضاد با نگاه دیگر رهبری چفخا بود. هم چنین گفته شده است که زندگیِ سیاسی ــ مبارزاتی بیژن، حامل دو پروسۀ نه متضاد از هم، بساکه نقش آفرینی‏‌های هم‌‏سو پیرامون توضیحِ جایگاهِ سیاسی ــ تئوریک چریکهای فدائی خلق ایران بود.

اگرچه بیژن در نظام شاهنشاهی پا به عرصه سیاست گذاشت و به یکی از نزدیکان و همراهان مسعود احمدزاده تبدیل و در تدوین تئوری مبارزۀ مسلّحانه هم استراتژیک، هم تاکتیک نقش داشت، امّا بطور یقین، اوج‌ِ شکوفایی و درجه توان‏مندی‏های سیاسی ــ تئوریک وی به غصبِ سازمانِ پُر افتخار چریکهای فدائی خلق ایران توسط عناصر فاسدی همچون فرخ نگهدار و علی کشتگر در سال ۵۷ بر می‏گردد. زمانه‏‌ای که سازمان چریکهای فدائی خلق ایران به سازمانی علیه انقلاب و همراه با ضدّ انقلابیون حاکم بر جامعۀ ایران به سدّ کنندۀ جنبش‏های اعتراضی کارگران و زحمت‏کشان و بویژه جنبش مسلحانۀ خلق ترکمن‏‌صحرا و کُردستان تبدیل شده بود. در این‏‌زمان بیژن به همراه تنی چند از پیروان تئوری مبارزۀ مسلّحانه گرد هم آمدند تا بار دیگر پرچم ظفرنمون تئوری انقلاب را به اهتزاز در آورند.

در آن‌‏وقت جامعه ایران در تب و تب سیاسی و از هم پاشیده شده بود و بدنبال آن، نیروهای کمونیست ناتوان از عکس‌‏العمل‌ِ مناسب در برابر تغییر و تحولات حاصل از خیزش‏های اعتراضی سال‏های ۵۶ و ۵۷ بودند. نظرات، فاقد انسجام لازم و همه به‌درجات متفاوت از ارائۀ توضیحِ صحیحِ جابجائی‏های درون حاکمیت امپریالیستی باز مانده بودند. در هم ریختگی، ناهماهنگی و ندانم‏‌کاری‏ها در میان عناصرِ سیاسی و کمونیست و بویژه در میانِ پیروان تئوری مبارزۀ مسلّحانه بوضوح‌ِ کامل قابل رویت بود و شتابِ حوادث سیاسی سریع. و در این‏ هنگام، بیژن علی‏رغم اعتقاد وافر به ارائۀ تحلیل طبقاتی از جامعه، مصاحبه با اشرف دهقانی را (که مقارن با اخراج وی از سازمان بود)، تنظیم و مدوّن نمود. مصاحبه، تهیه و پخش شد و با آگاهی از کاستی‏ها و نارسائی‏های نظری ــ تئوریک (که بیژن هم بدان‏ها اشراف کامل داشت)، به بنیه‏‌‌ی نظریِ جمع ناهمگون و متراکم، در برابر غاصبین سازمان، تبدیل گشت و به سهم خود ــ و بر خلاف سردرگمی‏های چپ آنزمان ــ توانست ماهیت امپریالیستی طبقۀ حاکمه را روشن و بموازات آن جهت‏‌گیری‏های سیاسی ــ تئوریک را پیشاروی پیروان تئوری مبارزۀ مسلّحانه قرار دهد.

به هر حال مصاحبه بعنوان متدِ فکریِ عناصر پراکنده و نامنظم تبدیل گردید و امّا (و بنابه نظر بیژن)، نیاز به بازنگری نظری ــ عملی، از وضعیت تازۀ جامعه داشت. در این ‏هنگام رژیم، با تمام قوا به سازماندهی تازه پرداخت و از هر سو تعرض خود را به جنبش‏ها و اعتراضات ح‌‏طلبانه، به خلق‏های ستم‏دیده و نیز به نیروهای کمونیست آغاز نمود. در پرتو چنین حقایقی چفخا هم بمانند دیگر جریانات کمونیستی و بدلائلی چند، ناتوان از عکس‌‏العمل‌های لازمه ــ به غیر از کُردستان ــ در برابر ارگان‏های سرکوب حافظ بقای امپریالیستی بودند. جنبش کمونیستی بطور عام، و چریکهای فدائی خلق ایران بطور خاص، از پاسخ‏گویی عملی به معضلات رودرروی کارگران، زحمت‏کشان و دیگر توده‌‏های ستم‏دیده و محرومان باز ماندند. اختناق بازگشت و چفخا، علی‏رغم ارائۀ تحلیل سیاسی و جهت‏‌گیری‏های روشن از ماهیت نظام خشن و سرکوب‏گر، نتوانست سازماندهی متناسب با چهارچوب‌‏های تبیین شدۀ سازمان را بنا نهد. بدین‌گونه، فقدان سازماندهی متناسب با حاکمیت امپریالیستی باعث گردید تا کمبودها و کاستی‏های درونِ سازمانی رفته رفته بر فضای سازمان‏ها و از جمله چفخا حاکم گردد، کمبودها و کاستی‏های نظری ــ عملی که، روزبه‌‏روز حول نظرگاه مصاحبه با اشرف دهقانی (که بعضاً در سه جلد جزوۀ «بر ما چه گذشت جلد یک، دو و سه» آمده است) شکل گرفت که سر آخر منجر به انشعاب چریکهای فدائی خلق ایران و چریکهای فدائی خلق ایران (ارتش رهائیبخش خلقهای ایران) شد. انشعاب و جدائی که به ‏گمان بیژن، نارس، فاقد مرزبندی‏های سیاسی ــ تئوریک روشن و هم‏چنین فاقد محتوای کمونیستی بود.

جدائی در درون چفخا ــ و بر خلاف میل بیژن ــ و آن‏هم تحت عنوان هواداران‌ِ مصاحبه با اشرف دهقانی از یک‏ ‌سو و مدافعین راه ‏اندازی جنگِ انقلابی در منطقه‌ای دیگر به‏ غیر از کُردستان – در جنگل‏های مازندران-از سوی‏ دیگر، بوقوع پیوست. خلاصه، جریانِ تازه شکل گرفتۀ بعد از قیام دو شقه شد و این بار، تمامیِ بارِ سیاسی ــ تئوریک چفخا بر عهدۀ بیژن قرار گرفت. دلیل آن به پیوستن اکثریت اعضاء و کادرهای سازمان به چفخا (آرخا) و نیز به توان‏مندی‏های بیژن در توضیح و در تعریف خط مشی مبارزاتی منطبق با آرمان رزمندگان سیاهکل مربوط میشد. در بستر چنین واقعیاتی بیژن این بار، و آن‏هم بیش از گذشته، توانست با تدوین و با نوشتجاتی هم‏چون طرح برنامه، شرایط کنونی و وظایف ما، کارنامه سه سال «کار آرام سیاسی» (مبارزه مسلّحانه و اپورتونیست‏ها «جلد دوم»)، مصاحبه چریکهای فدائی خلق ایران با عاطفۀ گرگین، پیام اشرف دهقانی به خلقهای قهرمان ایران، تحلیل طبقاتی جامعه یا مخدوش کردن صف خلق، «اقلیت» در تدارک قیام!؟، موضع ما در قبال مسئلۀ ملّی در ایران بطور کلی و در کُردستان بطور مشخص، نقدی بر دیدگاه‏های کومه‌‏له، مجاهدین و انقلاب «ایدئولوژیک!» و غیره، بنیان‏های سیاسی ــ تئوریک را پی ریزد و قوتِ تازه‌‏ای، به جریانِ از نفس افتادۀ چریکهای فدائی خلق ایران دهد.

انصافاً باید گفت که بدون سخت‌‏کوشی و بدون تلاش‏های خستگی‏ ناپذیر بیژن، چفخا قادر به تبیین چهارچوب‌‏های فکری منطبق با تئوری مبارزۀ مسلحانه، دخالت‏‌گری‏های سیاسی ــ تئوریک، توضیح جایگاهِ مبارزاتی طبقۀ کارگر و هم‏چنین مقابله با انحرافات حاکم در جنبش کمونیستی و بویژه جنبش کُردستان نبود. نزدیک به یک‏دهه بیژن، با خلوص نیت و آن‏هم بدون کمترین چشم‏داشت‏‌های سیاسی ــ تشکیلاتی، به تغذیۀ سیاسی ــ تئوریک چفخا بعد از انشعاب پرداخت. اگرچه بمانندِ پیش از انشعاب، بر این نظر بود که تئوری مبارزۀ مسلّحانه در پیوند با عمل است که قادر به رفع نقصان‏های تئوریک و هم‏چنین بسیج توده‌‏ای است ؛ اگر چه بر این نظر بود که در مقابل ضدّ انقلابِ مسلحِ حاکم بر ایران نیاز به نیروی مسلّح و تأثیرگذار در درون جامعه است ؛ اگرچه بر این نظر بود که بدون دخالت‏‌گری‏های نظری ــ سیاسی‌ِ فعال در درون نمی‏توان آرمانِ رزمندگان سیاهکل را سرزنده نگه داشت و امر انقلاب کارگری و توده‌‏ای را به سر منزل مقصود رساند؛ اگرچه، و بعد از انشعاب بر این عقیده بود، که می‏توان در همراهی با چفخا، نواقص و نارسائی‏های سیاسی ــ تئوریک و بویژه عملی را پس زد و تئوری مبارزۀ مسلّحانه را بیش از پیش سرزنده‏‌تر و پویاتر کرد، امّا رفته رفته و به‌‏دلیل بروز ادراک نا‌درست از فعالیت‏های کمونیستی در درون به این جمع‏بندی روشن دست یافت که نگاه و تصور وی با نگاه و تصور چریکهای فدائی خلق ایران، هم‏سو و منطبق با هم نیستند؛ پی بُرد که تعابیر، گفتمان و افق‏های مبارزاتی ــ کمونیستی، و بویژه ارزیابی از نقش و جایگاهِ پراتیک و آن‏هم بعنوان سازمان مدافع عمل متضاد از هم است ؛ تعابیر و گفتمان گونه‏‌گونه‌‏ای که قدم به‌‏قدم تجلی خود را در عرصه‌‏های متفاوتی هم‏چون ارائۀ فهم از انطباق نظر با عمل، در انتخاب ابزارهای مبارزاتی تعیین کننده بمنظور بسیج و نقش آفرینی، در رواج نابرابری‏های تشکیلاتی، در انتخاب شیوه‌‏های غیر کمونیستی در برخورد با مخالفین درونی و غیره بنمایش گذاشت. خلاصه اینکه، دو درونمایۀ متضاد از هم، در برابر هم ظاهر شدند که یکی ــ بیژن ــ بدنبال و خواهان بی‏چون چرای تغییر اوضاعِ در هم ریخته و دیگری — چریکهای فدائی خلق ایران — خواستار ادامۀ وضع موجود بود.

پیدا بود که این دو گرایشِ متضاد از هم، فاقدِ همزیستی‏‌های سیاسی ــ تئوریک، پیرامون تحقق آرمان پایه‏‌گذاران سازمان‏‌اند و بدنبال آن پیدا بود که نگاهِ سازنده و تحوّل‏‌گرای بیژن، با نگاه و با تمایلات عملی چفخا همطراز نیست. به این علت که تئوری مبارزۀ مسلحانۀ مدّ نظر بیژن، تئوری بُرش انقلابی ــ کمونیستی، تئوری پای‏‌گذاری به مرحلۀ بالاتر جنبش و هم‏چنین تئوری محترم شمردن حقوق برابر و مساوات‏‌طلبی درون تشکیلاتی بود. چنین نظریه‌‏ای را بیژن، بارها و بارها، چه در بحث‏های رو‌در‌رو، چه در مکاتبات با چریکهای فدائی خلق ایران در میان و با صراحت تمام اعلام نمود که: «تئوری مبارزۀ مسلحانه، اساساً باید در رابطه با پراتیک زنده و از طرف پراتیسین‏هائی که در کتاب رفیق مسعود به آنها اشاره شده، یعنی کسانیکه مستقیماً در صحنۀ مبارزه مشغول انجام سازماندهی و رهبری مبارزه هستند، مدام با تحلیل و تجدید تحلیلِ شرایط عینی بسط و تکامل یابد و هدفِ بلافاصلۀ آن پیشبرد مبارزۀ در صحنه و در جهت استراتژی آن باشد. از این لحاظ ما از همان روز نخست گفته‌‏ایم که سازمان ما دچار فقر تئوریک به معنائی که راهنمای عمل روزمرّه باشد بوده و هست».

ترجمان نظر بیژن، یعنی اینکه سازمان‌ِ بدون عمل، و سازمان بدون بازنگری سیاسی ــ تئوریک، سازمانِ پویا و زنده و یا سازمان آماده برای انجام انقلاب کارگران و زحمت‏کشان نیست؛ یعنی اینکه بی‌‏عملی چفخا بعد از انشعاب، محتوای مبارزۀ ایدئولوژیک را خالی و از بار کمونیستی آن انداخته است و در این ‏زمینه و بروشنی نوشت که: «به همین لحاظ دفاع ما از تئوری‏مان، در مقابل حملات اپورتونیست‌ه‏ایی که از چپ و راست به آن صورت می‏گیرد، مفهوم مبارزاتی خود را از دست داده و بیشتر به مناظره‏‌های ادبی و نازک‏‌اندیشی‌‏های تو خالی تبدیل شده. بحث با رقبای اپورتونیست‏مان از محتوی خالی شده است، یعنی ما با آن‏ها بر سر عمل مبارزه، بحث ایدئولوژیک نمی‏کنیم بلکه بحث بر سر حرف مبارزه و اینکه چه کسی حرف‏هایش زیباتر است و روی کاغذ از انسجام بیشتری برخوردار است، ما را بخود مشغول کرده است. همۀ این عوامل باعث شده است که در زمینۀ تئوریک نیز، مانند سایر زمینه‌‏ها، سازمان ما در مبارزۀ ایدئولوژیک بجای ایفای نقش رهبری، عملاً به دنباله‏‌رُوی اپورتونیست‏ها تبدیل شود».

این‏ها ساختمان فکری بیژن هیرمن ‏پور را تشکیل می‏داد و بی‏‌گمان طرح چنین موضوعاتِ صریحی پیرامونِ کارِ ثمربخش کمونیستی نمی‏توانست همطراز با افکار مدافعین وضع موجود باشد. چرا که تئوری جمع‏بندی شده در افکار بیژن با پراتیک و با پراتیسین‏ها و با حضور نیرو در صحن جامعه معنا می‏‌یافت. پس (و بنابه نظر بیژن)، جریانی که فاقد نیرو و پتانسیل لازم برای عملِ کمونیستی در درون است را نمی‏توان، بعنوان جریان تأثیرگذار و یا جریان پیشرو به حساب آورد. بدین‌ترتیب، طرح موارد بنیادی توسط بیژن از یک‏طرف و عدم برخورد جدی چفخا با نارسائی‏های موجود از طرف‏ دیگر موجب شد که دامنۀ اختلافات، روز‏به‌‏روز ابعاد گسترده‌‏تری بخود گیرد و مجال نزدیک‏تر شدن‏ها و نیز تدوام کار مشترک را محدود و محدودتر کند. متأسفانه در هیچ زمینه‌‏ای نظر بیژن با سیاست‏ها و از جمله انتخاب ابزارهای تبلیغی مثل «پیام فدائی»، با چفخا هم‏سو نبوده و تاکیدِ بیژن بر آن بود که: «نمی‏توان ارگانی را بوجود آورد که خارج از رابطه با محیط عملی مبارزه بتواند به حیات خود ادامه دهد». نوشت که: «… تمام مقالات پیام فدائی فاقد انسجام، فاقد دید روشن و فاقد استدلال‏ها و تحلیل‏های همه‏‌جانبه است».

به عبارت دیگر، افکار و در حقیقت منش‌ِ کاری و رفتاری بیژن کاملاً در تقابل با منش کاری و رفتاری چفخا و بویژه با رهبری آن قرار گرفت. در نتیجه به شدت نسبت به بی‏‌عدالتی‏ها و نابرابری‏های درون سازمانی انتقاد داشت. در این حوزه بیژن در پاره‏‌ای از مکاتبات خود نوشت: «هیچگونه قواعد سازمانی نه بر پراتیک، و نه بر روابط اعضای مرکزیت حاکم نیست. آنها بدون هیچ برنامۀ مشخصی مثلاً به مسافرت دست می‏زنند و عضوی که سفر می‏کند دقیقاً نمی‏داند برای چه دست باینکار زده و اگر پاره‏‌ای خطوط کلّی مشخص باشد، هیچ بحث جدّی و سیستماتیکی در جهت تعیین وظایف و اهداف این سفر، و ارزیابی مخارج و فوائد آن صورت نگرفته و رفیق عضو مرکزیت در هر مورد به صلاحدید خود و بدون اینکه حتّی این وظیفه را برای خود بشناسد که عمل خود را با هدف استراتژیک سفر خود مقایسه کند تصمیم می‏گیرد و تصمیم خود را بمرحلۀ اجراء می‏گذارد. خلاصه آن‏چنان آشفتگی‌‏ای هست که گاه عضو مرکزیت با خود مرکزیت اشتباه می‏شود».

به طور قطع و بدون کمترین توهمی می‏توان گفت که نظرات بیژن، جایی برای بد و یا کج‏‌فهمی، در عرصه‌‏هایی هم‏چون نظر و ارتباط آن با عمل، درک‌ِ صحیح از مبارزۀ ایدئولوژیک و مناسبات کمونیستی در درون باقی نگذاشته است. بهر‌رو نظرات و نگاه بیژن نه» مبهم» و نه «ناروشن»، بلکه بسیار شفاف، گویا و آن‏هم با صراحت لهجه، که از زمره خصائل ویژه وی بود، بیان و نوشته شده است و در این میان چفخا، به جای رفعِ نارسائی‏ها و کمبودها، و بجای برخورد با بی‏عدالتی‏های درون سازمانی، هم‏چنان بر کارکردهای گذشته و بر رفتارهای ناصحیح‏ش پای فشرد تا سر آخر به تجمّع‌ِ حاشیه‏‌ای خارج از کشوری تبدیل شود.

در این گستره انصافاً باید گفت که سلط‏گی و کرختی چنین نقصان‏هایی را می‏توان در میان همۀ نیروهای مدعی کمونیست بعینه دید. همه فاقد پتانسیل مبارزاتی و بُردباری‌های انسانی ــ کمونیستی‌‏اند. اتّهام زدن‏ها و ترور شخصیت بمنظور پس زدن نیروهای درونی جنبش، به سَرــ تیتر «مبارزه» شان تبدیل شده است. درک‌شان از مبارزۀ ایدئولوژیک، غیر کمونیستی و گُنده‌‏گوئی‏های بی‏‌مایه است. مضافاً بر اینکه فهم‏شان از کادرسازی، تربیت ملیجک‏های سیاسی ــ تشکیلاتی بمنظور تأمین منافع حقیر و شخصیِ «اعضای رهبری» است. بی‌دلیل نیست که سیاست دافعۀ نیرو، سوار بر جاذبۀ نیرو شده است. وجود چنین مشکلاتی نه تنها تأسف برانگیز، بسا که فاجعه بار است و بی‏‌دلیل نبود که بیژن در این عرصه، یعنی پیرامون کادرسازی و هم‏چنین برخورد ناسالم و غیر کمونیستی نیروهای چپ نسبت به مخالفین‌ِ درونی شان تأکید نمود که: «امروز در سطح همۀ سازمان‏های اپورتونیست می‏‌بینیم، که عد‌‏ای با تکیه به سابقۀ مبارزاتی خود در زمان شاه، مرکزیت‏ها را اشغال کرده‌‏اند و اکنون که بیش از پنج‏سال از قیام بهمن می‏گذرد، انسان به حیرت می‏افتد که چگونه این‏همه غَلَیان توده‌‏ها و روحیۀ مبارزه‏‌جوئی آن‏ها باعث نشده است که چهره‌‏های تاز‌‏ای در رهبری سازمان‏ها پیدا شوند. بنظر ما یکی از مهمترین عوامل در این زمینه، آن است که این افراد‌ِ باصطلاح با سابقه، از همان آغاز، سنگرهای مرکزیت‏ها را اشغال کردند و از آن پس با روش‏های گوناگون از قبیل تصفیه کردن منتقدین، تهمت زدن به این و آن و از همه بالاتر سرگرم کردن اعضاء و هواداران به خُرده‏‌کاری‏های روزمرّه و به انحصار در آوردن مسائل کلّی و اساسی و دور نگهداشتن دیگران از آن‏ها، زیر پوشش‏‌های گوناگون از قبیل مسائل امنیتی، فقدان ارتباطات و غیره و از همه بدتر، القاء این فکر به آن‏ها که گویا پرداختن به این مسائل احتیاج به توانائی‏ها و استعدادهائی دارد که آن‏ها فاقد آن هستند و کار همه کس نیست، این موقعیت‏ها را در مرکزیت‏ها برای خود حفظ کردند. این چنین وضعی در نزد اپورتونیست‏ها برای ما تعّجب آورد نبود، ولی وقتی آنرا در نزد رفقای خودمان به بدترین شکل دیدیم بسیار تعّجب کردیم».

باری، چنین تفاوت‏های فکری و تشکیلاتی‏‌ای بیژن را واداشت تا گام بگام «همکاری» و در حقیقت رابطه خود را، نه با آرمانِ چریکهای فدائی خلق، بلکه با رهبری وقت محدود و سر آخر قطع کند.

البتّه و از آنجائی که بیژن اعتقاد عمیقی به آرمانِ کارگران و زحمت‏کشان و تئوری ظفرنمون مبارزۀ مسلّحانه داشت، لحظه‌‏ای از پای‏‌بندی به افکار کمونیستی‌‏اش عقب ننشست و به شکلی تازه‏‌تر، بر فعالیت‏های‏ش تداوم بخشید، خواند و مجادلۀ سیاسی ــ تئوریک را در عرصه‌‏های گوناگون پی گرفت و بعد از آن از خود نوشته‏‌هائی هم‏چون «یادداشت‏هائی پیرامون مانیفست حزب نوساز آقای منصور حکمت»، «نقش و خواست‏های طبقۀ کارگر در ایران»، نقدی بر مقالۀ «در حاشیۀ جنگِ خلیج و رابطۀ آن با نظمِ جدید» و ترجمه‏‌هایی هم‏چون «تاریخ کمون پاریس ۱۸۷۱» و غیره، که در سایت بیژن هیرمن ‏پور قابل دسترسی است، بر جای گذاشت.

در پایان و در اولین سالگرد مرگ بیژن، لازم است تا بار دیگر به این نکات اشاره شود که آنچه وی، از خود برای ما به ارث گذاشته است و می‏توان بعنوان آموزه‏‌های صحیح از آن استفاده کرد، آن است که علی‏رغم مشکلات و هرزه‌‏گوئی‏های این و آن تا آخرین لحظۀ عمرش به افکار و به آرمان کمونیستی وفادار ماند. او در عمل نشان داد که به دور از هرگونه غرور سیاسی ــ تشکیلاتی در پی بالندگی و سرافرازی جنبش‏های انقلابی و نیروهای کمونیستی است. نشان داد که در برابر انحرافات سیاسی ــ تئوریک و نابرابری‏های درون تشکیلاتی حاضر به سکوت و سازش نیست و با تمام وجود خواهان رفع نارسائی‏ها، کمبودهای جنبش کمونیستی و بویژه جریان متعلق به خود بود. اعتقاد راسخ داشت که پیشرفت مبارزۀ ایدئولوژیک، بدون کار بست مبارزۀ عملی و آن‏هم در مقابل ارگان‏های سرکوب‏گر نظام ناممکن می‏باشد. بر این نظر بود و در عمل نشان داد که پرخاش‏گری‏ها و اتهام زدن به عناصر و به نیروهای کمونیستی و هم‏چنین تخطئۀ هرگونه انتقادِ درونِ سازمانی برابر با گسترش ناهنجاری‏های سیاسی ــ سازمانی و رواج بیش از پیش کیش شخصیت‌‏پرستی است. پس در اثر چنین نگرش‏ها و درک‏های مبرهن است که می‏توان بیژن را از دیگر حرّافان، سلطه جویان و خودپرستان تشکیلاتی تفکیک نمود. فلسفه‌‏ای که آمیخته از آگاهی و بُردباری کمونیستی، انسانیت و محترم شمردن حقوق مدافعین انقلاب کارگری و توده‌‏ای و نیز مساوات‏‌طلبی‏‌های درون تشکیلاتی است.

یادش گرامی
۳۱ اوت ۲۰۱۹

منبع: پیوند به ‌سایت تريبون شما