بهمن شفیق در باره «یادداشتهایی پیرامون مانیفست حزب نوساز آقای منصور حکمت»

توسط شورای دبیری - منتشر شده ۷ آذر ١٣٩٠ - به‌روز شده ۶ اسفند ١٣٩١
نوشته: بیژن هیرمن‌پور
پیشگفتار: بهمن شفیق
از سایت امید

مارکسیستها مجبورند که اطوارهای اینگونه روشنفکران بورژوا را که ماسک مارکسیسم به‌چهره زده‌اند و در همه‌جا سعی در مخدوش کردن اذهان دارند به‌عنوان جزیی (اگرچه بسیار کوچک و ناچیز) از شرایط دشواری که پیش آمده، تلقی کنند. در واقع، اینگونه حزب‌سازان و اینگونه احزابْ خود برای مارکسیستها مسئله‌ای هستند که باید حلّ شوند، نه آنکه آنها مسئله حلّ کُن باشند.

پیشگفتار

تاریخ معاصر چپ ایران تاریخ شکستهای پی‌در‌پی و تاریخ تبدیل شدن به جریانی حاشیه‌ای در جامعه است. در حدّ فاصل سالهای دهه پنجاه تا امروز، یعنی در فاصله‌ای چهل ساله، چپ ایران فراز و نشیبهای سنگینی را پشت سر گذاشته، در نبردهای فراوانی جنگیده، حماسه‌های بزرگی از خود بر جا گذاشته و شکستهای بزرگتری را تجربه کرده است. در پایان این دوران، امروز چپ سوسیالیست ایران از هر زمانی ناتوان ‌تر است. درست در مقطعی تعیین کننده از تاریخ بشر، درست در زمانی که جامعه بیش از همه دورانها به چنین چپی نیازمند است، چپ سوسیالیست ایران در بزرگترین نبردهای طبقاتی ناچیز‌ترین نقشها را بر عهده می‌گیرد.

بخش بزرگی از تاریخ چهار دهه اخیر چپ در ایران را جریانی رقم زده است که پس از انقلاب شکست خورده ٥٧ در ائتلاف با کومه‌له و با تشکیل حزب کمونیست ایران به تأثیرگذارترین جریان درون چپ تبدیل شد و پس از خروج از این حزب نیز تحت عنوان کمونیسم کارگری و با تشکیل حزبی به همین نام بر میزان و دامنه تأثیرگذاری‌اش افزوده شد. اگر تاریخ چپ ایران در پیش از دهه پنجاه با حزب توده و تاریخ دهه پنجاه با فدائیان به عنوان اصلی‌ترین جریانات چپ گره خورده بود، افت و خیز تاریخ پس از انقلاب چپ با گرایشی گره خورد که تحت نام سهند از هواداری اتّحاد مبارزه در راه آرمان طبقه کارگر فعالیت خود را آغاز نمود، با اتّحاد مبارزان کمونیست و تحت برچسب «مارکسیسم انقلابی» فعالیت مستقل خود را آغاز کرد و در پیوند با کومه‌له حزب کمونیست ایران را شکل داد و سرانجام تحت عنوان «کمونیسم کارگری» به اوج خود رسید تا تحت همین عنوان نیز زوال خود را تجربه کند. برای چپ نو ایران که پس از حزب توده و در نقد آن پا به عرصه وجود گذاشته بود، این تاریخ، تاریخ گذار از انقلابیگری و آرمانگرائی اولیّه به انحطاط کنونی بود. چریک فدائی‌ِ آغاز دهه پنجاه نماد بارز آرمانگرائی آن دوران و کمونیست کارگری امروز سمبل سقوط و بازتاب انحطاط دوران معاصر است. نقد کمونیسم کارگری و مشتقات آن، برای کمونیسم معاصر ایران نقدی است حیاتی. نه فقط برای باز تبیین جایگاه کمونیسم در جامعه، بلکه همچنین برای تهذیب اخلاقی و بازسازی اعتبار معنوی کمونیسم که در قالب کمونیسم کارگری به مضحکه‌ای رسوا و به نمایشی حزن انگیز با معجونی از شیفتگی به قدرت و خیانت به اصول و ارزشهای انقلابی و دروغ و تزویر و ریا بدل شده است. جریان اجتماعی‌ای که از درون خود تنها انحطاط بیرون داد و بس.

در تاریخ این جریان، دهه نود میلادی، یعنی دوران آغاز فعالیت حزب کمونیست کارگری، دوران بلاواسطه پس از فروپاشی دیوار برلین، نقشی کلیدی ایفا می‌کند. شناخت روش کمونیسم کارگری در برخورد با این دوران اجتماعی، دورانی که در عین حال با دوران به پایان رسیدن امکان مبارزه مسلّحانه در کردستان مصادف شده بود، به معنای شناخت یکی از تعیین کننده‌ترین دوران تکوین و تطور این جریان اجتماعی و تبدیل آن به جریانی منحط است. اگر در پایان این دهه کمونیسم کارگری محتوای بورژوائی و پست مدرنیستی و گانگستریسم سیاسی خود را آشکارا در معرض دید قرار می‌داد، در آغاز این دوران، یعنی در مقطع تشکیل حزب کمونیست کارگری، قالب ایدئولوژیک و روش حرکت این جریان یکی از پیچیده‌ترین و گمراه کننده‌ترین پدیده‌های تاریخ چپ ایران را شکل داد. جریانی که در قالب پاسخگوئی به مصافهای جهان معاصر پس از فروپاشی دیوار برلین شکل می‌گرفت، امّا در حقیقت اقدامی‌بود برای گریز از وظایف تاریخی پیش روی کمونیسم و برای وارد کردن مضامین یادداشتهایی پیرامون مانیفست حزب نوساز آقای منصور حکمت – مارکسیست‌های انقلابی‌‌ِ بورژوائی سیاست به درون چپ. مقاله‌ای که در دست دارید ١٨ سال قبل، درست در همین دوران و در نقد همین پدیده به نگارش درآمده است.

نویسنده مقاله، رفیق بیژن هیرمن‌پور، با تیز بینی و دقتی شگرف پوسته ظاهری عبارت پردازیهای عوامفریبانه انقلابی نظریه پرداز اصلی کمونیسم کارگری، منصور حکمت، را می‌شکافد و کنه ارتجاعی آن را آشکار می‌کند. او نشان می‌دهد که چگونه بی‌پرنسیپی، فرار از مسئولیت، خودشیفتگی، ناتوانی در پاسخگوئی به مقتضیات مبارزه طبقاتی، جهل به واقعیات، معامله گری و عوامفریبی در پرده لفاظی‌های بی‌محتوا و به نام کمونیسم و کارگر بسته بندی می‌شوند. او در پاسخ به مصافهای پس از فروپاشی «اردوگاه سوسیالیسم» به درستی اعلام می‌کند که «بزرگترین خطر از ناحیه کسانی نیست که «گیج» و «سراسیمه» و بیحرکت، نظاره‌گر ایستاده‌اند ـ گرچه آنها نیز مسؤولیت تاریخی خودرا دارند ـ بلکه خطر اصلی از طرف حکیم‌باشیهایی استکه با نسخه‌های حاضر و آماده (و چنانکه گویی راه‌حلّ کلیه مسائل را در جیب خود دارند) به‌میدان آمده‌اند، هیاهو راه میاندازند، بحثهای بیمورد پیش میکشند و احیاناً امیدهای کاذب ایجاد میکنند». او هشدار می‌دهد و تاریخ کمونیسم کارگری گواهی بود برهشدارهای بیژن هیرمن‌پور.

تقریبا تمام آنچه که بیژن هیرمن‌پور در نقد روش برخورد و شامورتی بازی منصور حکمت به رشته تحریر کشیده است، شش سال بعد از این نوشته، یعنی در سال ١٩٩٩ و در جریان مشاجرات درون حزب کمونیست کارگری موضوع نقد ما نیز بود. از ایجاد دوقطبی‌های کاذب تا صدور احکام دلبخواهی، از کلی بافی‌های بی‌سر و ته برای فضا سازی تا تردستی برای غافلگیر کردن کادرهای مبهوت، همه و همه روشهایی بودند که شش سال بعد مورد انتقاد ما نیز قرار گرفتند. عمیقا از این تأسف خوردم که چرا تا امروز از وجود چنین نوشته‌ای بی‌اطلاع بودم و چرا در همان زمان‌ِ انتشار ‌این نوشته به آن دسترسی نیافته‌ام. با این همه تعجب نکردم هنگامی که در گفتگو با نویسنده به این پی بردم که او یک نسخه از نوشته را برای اطلاع در اختیار کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری نیز قرار داده بود. امری که صد البتّه واقع نشد و نوشته در اختیار ما قرار نگرفت. از آن رهبری انتظار دیگری هم نمی‌شد داشت. شاید این گله از نویسنده گله‌ای به جا باشد که چرا نوشته خود را در تیراژی مناسب پحش نکرد. تا جائی که من می‌دانم، این نوشته نه برای من، بلکه برای کل چپ ناشناخته ماند.

در مورد خود نوشته به ویژه تأکید بر یک نکته به گمان من مهمّ است. رفیق بیژن به درستی موجودیت «حزب کمونیست ایران» به عنوان حزبی کمونیستی برای جغرافیای سیاسی معینی به نام ایران را مورد سؤال قرار می‌دهد. حقیقتا نیز حزب کمونیست ایران هیچگاه نتوانست به حزب کمونیست ایران بدل شود و دامنه نفوذ آن اساسا به کردستان محدود ماند.‌امّا این نقد درست رفیق بیژن در ارزیابی از تشکیل حزب کمونیست و یا ائتلافی که تحت این عنوان شکل گرفت، در موارد متعدّد با ارزیابی‌ای از کومه‌له و جایگاه آن همراه می‌گردد که به نظر من لااقل غیر منصفانه – اگر نگوئیم نادرست –‌اند. ائتلاف اجتماعی بین اتّحاد مبارزان کمونیست و کومه‌له تماما به ائتلافی بین منصور حکمت و عبداله مهتدی تقلیل می‌یابد و رابطه بین این دو جریان اجتماعی به رابطه ابزاری بین رهبران دو طرف تأویل می‌گردد. امری که البتّه بخشی از حقیقت است امّا به زعم من به هیچ وجه بازگو کننده تمام حقیقت نیست. اگر برای منصور حکمت و اتّحاد مبارزان کمونیست تشکیل حزب کمونیست ایران تاکتیک و ابزاری برای گسترش پایه‌های نفوذ خویش به حساب می‌آمد، برای کومه‌له تشکیل حزب تنها از ملاحظات تاکتیکی ناشی نمی‌شد. با تشکیل حزب کومه‌له به عنوان یک جریان اجتماعی و انقلابی مؤثر در جامعه کردستان در عین حال افق اجتماعی خویش را نیز گسترش می‌داد و فعالیت انقلابی را بر بستر گسترده‌تر مبارزه طبقاتی در ایران تبیین می‌نمود. حرکت در این جهت خیلی پیش از تشکیل حزب کمونیست ایران و مستقلا از جانب خود کومه‌له نیز آغاز شده بود. نادرستی تشکیل حزب بوندیستی کمونیست ایران، ناقض این مضمون پیشرو در سیاست کو مه له نیست. در بیان نویسنده امّا این نادرستی چنان برجسته می‌شود که وی را در ارزیابی از جدال بین کومه‌له و حزب دمکرات نیز به اشتباه دچار می‌کند. رفیق بیژن که با تبیین جنگ بین کومه‌له و حزب دمکرات به عنوان جنگ بین پرولتاریا و بورژوازی کرد به مخالفت بر میخیزد، تبیین خود را از این جنگ ارائه نمی‌کند و نمی‌گوید که مضمون این جنگ چه بود و خود او جانب کدام طرف را می‌گرفت. این موضعی شناخته شده و نادرست در چپ ایران بود که حقیقت تقابل بین دو افق دمکراتیسم انقلابی کومه‌له و محافظه کاری ارتجاعی حزب دمکرات را نادیده می‌گرفت. فتاوی آخوندهای طرفدار حزب دمکرات در مساجد بر علیه «کمونیستهای خدا نشناس» کومه‌له در کردستان بر همگان روشن است. نوشته رفیق بیژن نیز به گمان من از اشتباه رایج در بخشهایی از چپ بَری نیست. چه در این مورد و چه در بررسی عمومی حزب کمونیست کارگری در آینده نزدیک بیشتر صحبت خواهیم کرد.

طیف مسائل مورد بحث در نوشته حاضر بسیار گسترده‌تر از آن است که بتوان درباره آنها در یک مقدمه کوتاه به اظهار نظر پرداخت. طبیعی است که در هر کدام از موارد مورد بحث می‌توان با موضع نویسنده موافق بود و یا به مخالف با آن پرداخت. اهمیّت نوشته ‌امّا بیش و پیش از هر چیز در نقد مسأله گِرِهی مورد بحث در نوشته و در افشاء ماهیت غیر انقلابی و چهره دروغین پدیده‌ای است به نام کمونیسم کارگری. امیدوارم که انتشار این نوشته ارجی را بدان ببخشد که در تاریخ کمونیسم در ایران شایسته آن است.

بهمن شفیق
٧ آذر ١٣٩٠ (٢٧ نوامبر ٢٠١١)