موضع ما در قبال مسئله ملّی در ایران بطور کلی و در کردستان بطور مشخص

نمایش متن اسکن شده در قالب PDF

ایران از یکسو کشوری است تحت سلطه امپریالیسم و از سوی دیگر کشوری است مرکب از ملیتهای گوناگون و بهمین جهت نیز مسئله ملّی در آن اهمیّت مضاعف دارد: از طرفی تمام خلقهای ساکن این سرزمین در مبارزه‌ای ملّی و دمکراتیک در مقابل امپریالیسم قرار می‌گیرند و از طرفی دیگر ملیتهای گوناگون ساکن این سرزمین برای رهائی از ستم ملّی‌ای که از چهارچوبه دولت واحد کنونی بر آنها وارد می‌شود، مبارزه می‌کنند. هرگونه برخوردی با مسئله ملّی باید این دو جنبه متفاوت، اگرچه متقابلا بهم پیوسته را، در نظر بگیرد.

مسئله ملّی در ایران از همان آغاز، اساسا در رابطه با سلطه امپریالیستی مطرح شد زیرا این درست است که پیش از سلطه امپریالیسم نیز در محدوده یک دولت نسبتا متمرکز اقوام و ملیتهای گوناگون زندگی می‌کرده‌اند ولی در آنزمان این دولت متمرکز به دلیل شرایط سیاسی و اقتصادی ویژه‌ای براساس نظام تولیدی فئودالی بوجود آمده بود و رشد روابط بورژوائی و سرمایه‌داری در سطحی نبود که پیدایش ملتها را که حاصل رشد روابط سرمایه‌داری است، باعث شود. همانطور که روابط سرمایه‌داری در ایران اصولا در رابطه با امپریالیسم بسط و گسترش یافت، همانگونه نیز مسئله ملّی در این رابطه پدید آمد. اگر مسئله ملّی در رابطه با سلطه امپریالیستی بوجود آمد، حلّ آن نیز به مبارزه با امپریالیسم و در‌هم شکستن این سلطه، وابسته است. اگر امپریالیسم ستم ملّی را وسیله‌ای برای سرکوب خلقها و استثمار آنها قرار داده، مبارزه برای رهائی از ستم ملّی نیز باید به جزئی جدائی ناپذیر از مبارزه ضدامپریالیستی تبدیل شود. همین امر است که مسئله ملّی را در مبارزه ضدامپریالیستی کنونی ما از اهمیتی ویژه برخوردار می‌کند.

اگرچه مسئله ملّی در مرحله کنونی مبارزات ضدامپریالیستی خلقهای ایران، بویژه در رابطه با خلق کُرد مطرح شده است ولی طرح و حلّ انقلابی این مسئله از لحاظ تمامی خلقهای ایران، برای انقلاب ما حائز اهمیّتی اساسی است، بویژه که طیف وسیعی از نیروهای بورژوائی، از بورژوازی وابسته گرفته تا خرده بورژوازی دمکرات، فعالانه به تبلیغ نظرات انحرافی خویش در سطح جامعه مشغولند و ایدئولوژیهای گوناگون از پان‌اسلامیسم گرفته تا مارکسیسم‌ِ تحریف شده برای مخدوش کردن مسئله ملّی در ایران بکار گرفته می‌شود. بویژه این روزها شاهد آن هستیم که چگونه درک خرده بورژوائی از شعار «حق تعیین سرنوشت» صرفا به وسیله و پوششی برای بندوبست‌ها و تسلیم طلبی‌های استراتژیک خرده بورژوازی در مقابل بورژوازی و نیروهای وابسته درآمده است. مثلا در رابطه با مسئله ملّی در کردستان می‌بینیم که چگونه شورای ملّی مقاومت در چهارچوبه «برنامه» خود، یعنی در پناه ارتش و بوروکراسی امپریالیستی تصمیم دارد با تکیه به اصل «تمامیت ارضی» به کردستان «خودمختاری» بدهد و همچنین می‌بینیم که چگونه حزب دمکرات کردستان ایران اعلام می‌کند که «تحقق طرح شورای ملّی مقاومت در واقع تحقق خواستهای اساسی مردم کردستان است».۱

از سوی دیگر کومه‌له و سایر نیروهای شرکت کننده در «حزب کمونیست» بالاخره اعلام کرده‌اند: «اکنون بعینه آشکار گشته است که جمهوری اسلامی در کردستان جایی برای خود در هیچ قشری از توده‌های خلق کُرد ندارد. آشکار گشته است که جمهوری اسلامی در کردستان تماما یک رژیم اشغالگر است.» ۲ و از اینجا نتیجه می‌گیرند که «شعارهای سراسری در این جنبش از فوریت عملی کمتری برخوردار گشته» است و به این ترتیب نشان می‌دهند که نه حاضرند حلّ مسئله ملّی را در رابطه با مبارزه طبقاتی در کردستان ببینند، و نه آنرا بلافاصله در ارتباط با جنبش ضدامپریالیستی در ایران می‌بینند.

در شرایطی که تنگ نظری خرده بورژوائی، درک کوته فکرانه خود را از مسئله ملّی در درون صفوف خلق فعالانه تبلیغ می‌کنند و بورژوازی وابسته به امپریالیسم نیز با تاکتیکهای گوناگون خود، از «وحدت اسلامی» و «وحدت ملّی» گرفته تا «استقلال ملّی» با حفظ وابستگی در مشوب کردن ذهن توده‌ها می‌کوشد، تشریح و تبلیغ نقطه نظر پرولتاریائی و برنامه او در مسئله ملّی بخش مهمی‌ از وظایف کمونیستها را تشکیل می‌دهد.

نخستین گام جدی که برای تحلیل و تشریح نقطه نظر پرولتاریا و برنامه او در باب مسئله ملّی در این مرحله اهمیّت دارد، همانا زدودن ابهام از شعار اساسی «حق ملل در تعیین سرنوشت خود» و وسیع‌ترین تجلی این حق یعنی «حق جدا شدن» و نشان دادن حدود و ثغور مشخص و نتایج عملی‌ای که از آن حاصل می‌شود، می‌باشد. اگر اینکار صورت نگیرد و به تکرار بیروح و بی‌محتوای این شعار اکتفاء گردد، راه را برای نفوذ دشمن به صف انقلاب و به انحراف کشیدن آن باز گذاشته‌ایم. گاهی کسانیکه روزی هزاربار این شعار را تکرار می‌کنند، مدعی می‌شوند که مثلا رفع ستم ملّی در کردستان الزاما مستلزم خروج از دایره مناسبات سرمایه‌داری و امپریالیسم نیست.

در نزد اینها که ستم ملّی را زائیده همین «مناسبات» نمی‌بینند، شعار «حق تعیین سرنوشت» و «حق جدائی» بهیچوجه یک شعار انقلابی و دمکراتیک نیست. پس صِرف عنوان کردن این شعار ماهیت طراح آنرا روشن نمی‌کند. باید دید که هر کس و یا هر نیروئی با چه برداشتی این شعار را عنوان می‌کند.

برای کمونیستها در مسئله ملی، شعار «حق تعیین سرنوشت» و «حق جدائی» نقطه عزیمت را تشکیل می‌دهد. کسی که این اصل را نپذیرد و حرکت خود را در این زمینه از آن شروع نکند، بهیچوجه حق ندارد خود را کمونیست بداند. ولی همانطور که در بالا اشاره کردیم، صرف عنوان کردن این شعار، دلیل کمونیست و در نتیجه انقلابی بودن نیست. در نزد کمونیستها این شعار با اراده آزاد توده‌ها همراه است. معنای این «اراده آزاد» توده‌ها چیست؟ معنی آن این است که توده‌های یک ملت در نهایت آزادی باید نظر خود را پیرامون «سرنوشت» خود بیان کنند. اینجاست که راه کمونیستها از راه آن کسانی که گمان می‌کنند با حفظ ارتش و بوروکراسی امپریالیستی می‌توان ستم ملّی را براساس شعار «حق تعیین سرنوشت» حلّ کرد، و یا آنهائی که گمان می‌کنند ستم ملّی در شرایط بقای مناسبات امپریالیستی براساس شعار «حق تعیین سرنوشت» قابل رفع است، جدا می‌شود. ما می‌گوئیم تا ارتش و بوروکراسی وابسته به امپریالیسم وجود دارد اختناق، گریزناپذیر و آزادی برای توده‌ها غیرممکن است. پس در چنین صورتی، برای آنکه بخواهیم شعار «حق تعیین سرنوشت» و «حق جدائی» را تحقق بخشیم، باید برای «دمکراسی» مبارزه کنیم، زیرا تنها در یک دمکراسی است که اراده توده‌های ملتهای تحت ستم امکان تجلی می‌یابد.

برای دمکراسی باید ارتش و بوروکراسی امپریالیستی و مناسبات امپریالیستی را براندازیم. در اینجاست که شعار «حق تعیین سرنوشت» با تمام معنای انقلابیش خود را نشان می‌دهد و نشان می‌دهد که چگونه حلّ مسئله ملیتها و بطورکلی حلّ مسئله ملّی بلافاصله و ناگزیر در خدمت انقلاب دمکراتیک و ضدامپریالیستی قرار دارد. آنها که گمان می‌کنند در شرایط وجود وابستگان و «جاش» سازان در کردستان توده‌های خلق کُرد خواهند توانست «آزادانه» اراده خود را بیان کنند و سرنوشت خود را تعیین نمایند، به نحوی به این وابستگان وابسته‌اند. برای آماده کردن زمینه جهت تحقق شعار «حق تعیین سرنوشت» و «حق جدائی» باید پیش شرط آن یعنی محیط آزاد و شرایط دمکراتیک بوجود آورد و در شرایط کشور ما محیط آزاد و شرایط دمکراتیک محیطی است که در آن ماشین دولتی وابسته به امپریالیسم و مناسبات اقتصادی- اجتماعی وابسته و بقایا و پس مانده‌های فئودالیسم از بین رفته باشد. پس محیط آزاد و دمکراتیک یعنی انقلاب ارضی با تکیه بر دهقانان در روستاها و برانداختن سلطه امپریالیسم از صنعت و نظام پولی کشور. و لازمه اینها قبل از هر چیز در‌هم شکستن آن ماشین دولتی‌ای است که حافظ سلطه امپریالیسم در مناسبات اقتصادی- اجتماعی ایران است و ستون فقرات آنرا ارتش امپریالیستی تشکیل می‌دهد. همانطور که مخصوصا تجربه شش سال اخیر نشان می‌دهد و در کردستان به بهترین نحو دیدیم در شرایط اختناق دیکتاتوری امپریالیستی که توده‌ها از طریق مسالمت آمیز امکان تشکّل ندارند، پروسه انقلاب، پروسه‌ای است طولانی که از همان گام نخست با توسل به قهرانقلابی در مقابل قهرضدانقلابی به پیش می‌رود. تصور آنکه در شرایط اختناق و دیکتاتوری امپریالیستی توده‌ها، در جریان مبارزات مسالمت آمیز، چنان تشکلی بیابند که با یک قیام ماشین دولتی و مناسبات امپریالیستی را جارو کنند، تصوری است پوچ و ما دیدیم که چگونه قیامی به عظمت قیام بهمن ۵۷ به دلیل آنکه توده‌ها بدون سازماندهی و بدون آگاهی بر آنچه می‌خواهند جای وضع موجود بگذارند، به میدان آمده بودند، نتوانست سلطه امپریالیسم را از کشور براندازد و باز ما دیدیم که چگونه خلق کُرد اکنون بیش از چهار سال است که ناچار است برای حفظ همان اندک آزادیهایی که در جریان قیام بدست آورده بود، مسلّحانه مبارزه کند. پس برای ایجاد محیطی آزاد و دمکرایتک و برای آنکه ملتهای تحت ستم بتوانند آزادانه اراده خود را بیان کنند، جنگی طولانی در پیش داریم. جنگی که بتدریج ماشین دولتی را تخریب می‌کند و احیانا منطقه به منطقه مناسبات اقتصادی. اجتماعی وابسته را برمی‌چیند.

وقتی مسئله را بدین‌صورت مطرح کردیم، یعنی وقتی مبارزه برای دمکراسی در جهت تحقق شعار «حق ملل در تعیین سرنوشت خود» و «حق جدائی» را با برانداختن سلطه سرمایه وابسته به امپریالیسم مستقیما در ارتباط دیدیم و قبول کردیم که برای تحقق این امر جنگی طولانی در پیش داریم و چه بسا که منطقه به منطقه و سنگر به سنگر در مدتی طولانی این آزادی را کسب کنیم، مسئله‌ای که برایمان مطرح می‌شود این است که در مناطقی که به نیروی انقلاب از چنگال قدرت امپریالیستی و مناسبات آن رها شده، چه قدرت و چه مناسباتی را قرار دهیم تا هم برای پیشبرد جنگ انقلابی و رهائیبخش و هم برای نیل به آزادی توده‌ها و خلقهای ایران بهترین زمینه را فراهم آورد. در اینجاست که می‌رسیم به پاسخ این مسئله که تا حدّ زیادی عناصر آن در خود مسئله وجود دارد. هرجا که مناسبات وابسته به امپریالیسم را برمیاندازیم، باید مناسبات ملّی و دمکراتیک را برقرار کنیم، باید با یک انقلاب ارضی در روستاها بطور اطلاق نفوذ خان و ارباب و نزول خوار و سلف‌خر و بانکها و شرکتهای تعاونی امپریالیستی را براندازیم تا نیروی عظیم دهقانان با تمام توان خویش آزاد شود و پایه‌های جنگ انقلابی را استحکام بخشد. باید در شهرها با خلع ید از سرمایه‌داری وابسته و سرمایه داران زالوصفت و رفع سلطه بوروکراسی از توده‌ها، نیروی عظیم توده‌ها را در جهت پیشبرد جنگ انقلابی امکان بسیج و سازماندهی داد. خلاصه در هر منطقه آزادشده، هر چند هم که کوچک باشد و آن منطقه هر چند به مدت کوتاه در دست انقلاب باشد، تک تک کارگران و دهقانان و دیگر اقشار خلقی باید انقلاب را عملا حس کنند و ثمرات آنرا برای زندگی خود ببینند تا هرگز و حتّی اگر مناطق آزاد شده بار دیگر به تصرّف دشمن درآمد از انقلاب جدا نشوند.

وقتی مسئله را به این شکل فهمیدیم، می‌فهمیم که «حق تعیین سرنوشت» و «حق جدائی» در شرایط انقلاب ملّی و دمکراتیک و ضدامپریالیستی در ایران نه تنها یک شعار تهییجی و نه تنها یک زمینه تبلیغ بلکه یک راهنمای عمل در همین حال حاضر است. انقلاب ما، انقلابی است ضدامپریالیستی، کشور ما کشوری است نومستعمره و در دوران امپریالیسم، مسئله ملّی و مسئله مستعمرات و کشورهای وابسته چنان بهم آمیخته‌اند که دیگر از یکدیگر قابل جدا کردن نیستند. آنهائی که می‌خواهند بهر صورت، در شرایط وجود سلطه امپریالیسم و مناسبات امپریالیستی «ستم ملّی» را رفع کنند، در حقیقت کاری نمی‌کنند جز اینکه حداکثر شکلی از این ستم ملّی را با شکل دیگری از آن تعویض کنند. از اینجاست که ما همچنانکه در مورد ایران با الحاق طلبی امپریالیستی مخالفت می‌کنیم، با آن نیروهای جدائی طلب نیز که در شرایط بقاء مناسبات امپریالیستی خواهان جدائی هستند، مخالفت می‌کنیم.

در اینجا می‌رسیم به دومین خصوصیت شعار «حق ملل در تعیین سرنوشت خود» و «حق جدائی» در نزد کمونیستها که بدون تشریح آن و بدون نشان دادن نتایج عملی و برنامه‌ای آن هنوز ابهام این شعار بطور کامل مرتفع نشده است. شعار «حق ملل در تعیین سرنوشت خود» اصلی صحیح و در هر حال لازم الاجراء را مطرح می‌کند. این درست است که صرفا وجود این شعار و تصریح این اصل هیچ سازمانی را از دادن برنامه مشخص در مورد مبارزات آزادیبخش ملت معینی بی‌نیاز نمی‌کند، ولی برنامه و نیروی هیچ سازمانی نیز برای این خلقها، هیچگونه تکلیفی ایجاد نمی‌کند. هیچ سازمان یا حزب کمونیستی نمی‌تواند «حق ملل در تعیین سرنوشت خود» را به تنهائی بعنوان برنامه خود مثلا برای جنبش کنونی خلق کُرد در ایران مطرح نماید، بلکه هر نیرو و سازمان کمونیستی باید بهرحال، با تحلیلی که از شرایط عینی و ذهنی این جنبش ارائه می‌کند، نشان دهد که به نظر او این شعار و اصل کلی به چه صورت مشخصی که متحقق شود به بهترین نحو خواسته‌های توده‌های زحمتکش این خلقها و در رأس آنها طبقه کارگر را برآورده می‌کند.

ولی در عین حال هیچ برنامه‌ای نمی‌تواند اصل «حق ملل در تعیین سرنوشت خود» و لزوم فراهم کردن شرایط دمکراتیک برای تجلی اراده آزادانه توده‌های این ملیتها را انکار کند. مثلا وقتی یک سازمان کمونیستی در برنامه خود نوعی از خودمختاری را برای کردستان ارائه می‌کند، باید پیشاپیش اینرا تأکید کند که البتّه تصمیم نهائی را در مورد آینده کردستان، اراده آزاد توده‌های خلق کُرد خواهد گرفت. این سازمان کمونیستی می‌تواند برای برنامه خودمختاری خود تبلیغ کند ولی حق ندارد آنرا به توده‌ها تحمیل نماید. در مسئله ملّی بهترین برنامه‌ها هرگاه با زور تحمیل شوند به بدترین آنها تبدیل می‌شوند. پس از اینجا نتیجه می‌گیریم که از نظر کمونیستها هیچ برنامه‌ای نزد هیچ نیروئی نمی‌تواند جایگزین اصل «حق ملل در تعیین سرنوشت خود» گردد و یا بعبارت دقیقتر هیچ برنامه کمونیستی نمی‌تواند پیش از هر چیز حاوی این اصل نباشد. ما برنامه خود را تبلیغ می‌کنیم ولی سرانجام این اراده آزاد توده‌های ملت تحت ستم است که آینده این ملت را تعیین می‌کند. از این امر یک نتیجه دیگر نیز گرفته می‌شود و آن این است که ما بدون تردید، و بدون وارد شدن به محتوای آن، هر برنامه‌ای را که حاوی این اصل نباشد ردّ می‌کنیم و با آن فعالانه به مبارزه برمی‌خیزیم و طراحان آنرا بعنوان قلدرهای احتمالی آینده به مردم معرفی می‌نمائیم. ما به هیچکس اجازه نمی‌دهیم برنامه خود را بجای اصل «حق تعیین سرنوشت» و «حق جدائی» بگذارد. مثلا ما در حالیکه خود شعار خودمختاری را برای کردستان می‌دهیم، می‌توانیم با هر نیروی دیگری که شعار استقلال بدهد همکاری مبارزاتی داشته باشیم به شرط آنکه آن نیرو نیز حق خلق کُرد را در تعیین سرنوشت خود از پیش پذیرفته باشد.

ولی اگر ما کمونیستها اصل «حق ملل در تعیین سرنوشت خود» و «حق جدائی» را به پیگیرترین نحو یعنی همراه با دمکراسی واقعی جهت تجلی اراده آزاد توده‌ها در این زمینه اعلام می‌کنیم، ولی درعین حال ما خواهان پیوستگی و اتّحاد آزادانه ملتها و وحدت پرولتاریا در چهارچوبه دولتهای بزرگ واحد هستیم. پس نزد ما اغلب خواست الحاق آزادانه، خواست آزادی جدائی را تکمیل می‌کند. ما هوشیارانه مراقب آن هستیم که بورژوازی با استفاده از شعار «حق ملل در تعیین سرنوشت خود» با ایجاد دولتهای کوچک، ملتها و مخصوصا پرولتاریای این ملتها را از یکدیگر جدا نگه ندارد. بهمین جهت است که ضمن مبارزه برای تحقق شعار «حق جدائی»، فوائد الحاق داوطلبانه را برای توده‌های ملتهای از بند رسته توضیح می‌دهیم.

اکنون می‌توانیم به اصولی که بر طرح برنامه ما در مسئله ملّی حاکم است، بپردازیم. ما برنامه خود را در این زمینه براساس تحلیل شرایط عینی قرار می‌دهیم: وضعیت اقتصادی و فرهنگی بهترین معیارهائی است که بما کمک می‌کند تا طرح کلی برنامه خود را تعیین نمائیم. در کشوری مثل ایران که بر‌اثر سلطه امپریالیستی و ستم ملّی در مناطق مختلف شرایط اقتصادی متفاوتی وجود دارد، نمی‌توان و دمکراتیک نیست که برنامه واحدی بطور یکسان و برای همه جا تهیه کرد. همچنین نمی‌توان و دمکراتیک نیست که تنوع ملیتها را در نظر نگرفت.

از تفاوت در شرایط اقتصادی در مناطق مختلف لزوم خودمختاری‌های محلی برای آنکه زمینه رشد و تکامل اقتصادی و اجتماعی هرچه سریعتر فراهم گردد، نتیجه می‌شود و چون در اکثر مناطق این تنوع اقتصادی با تنوع ملیتها همراه است، معمولا حدود مناطق خودمختار را می‌توان با معیار ملّی تعیین کرد.

وقتی معیار ملّی در نظر گرفته شد، بلافاصله می‌توان به اصول برنامه‌ای مشخصی اشاره کرد که بدون تردید می‌توان برای تمام ملتهای ساکن ایران خواستار شد: حق استفاده آزاد از زبان ملی، داشتن مدارس و مؤسسات فرهنگی، ادارات و دادگاههای با زبان ملی، حق استفاده و رعایت آزادانه عادات و سنتهای ملّی و غیره و غیره. همه اینها را می‌توان و باید برای همه ملتهای ساکن ایران خواستار شد.

می‌توان و باید تساوی همه ملتها و الغاء امتیازات ملتی بر ملتی دیگر را خواستار شد و در راه آن مبارزه کرد. می‌توان و باید الغاء هرگونه امتیاز فرهنگ و مذهب ملتی را بر فرهنگ و مذهب دیگری خواستار شد و در راه آن مبارزه کرد.

امّا یک برنامه ملّی علاوه بر این خواستهای عامّ باید با تحلیل مشخص اوضاع، نظام اداری و حکومتی مشخصی را ارائه کند. مثلا ما در مورد کردستان ضمن آنکه قبول می‌کنیم که خلق کُرد باید از «حق جدائی» و اراده آزاد برای استفاده از این حق برخوردار باشد و ضمن آنکه اینرا نیز اعلام می‌کنیم که این آزادی برای خلق کُرد با برقراری دمکراسی (جمهوری دمکراتیک خلق) در ایران ارتباطی ناگسستنی دارد، و ضمن آنکه می‌گوئیم در چنان شرایطی مصلحت خلق کُرد و در رأس آن مصلحت پرولتاریای کردستان در اتّحاد با سایر خلقهای ایران در چهارچوبه یک دولت دمکراتیک واحد است، ضمن آنکه برای خلق کُرد نیز مانند دیگر خلقهای ساکن ایران حق استفاده کامل از زبان ملّی در مدارس، ادارات و دادگاهها را می‌شناسیم، ضمن آنکه خلق کُرد را با تمام خلقهای دیگر ایران از هر لحاظ مساوی می‌دانیم باز بدلیل آنکه منطقه کُردنشین در ایران از نوعی وحدت اقتصادی برخوردار است که در دیگر مناطق همجوار آن وجود ندارد و همچنین خلق کُرد از زبان واحد و عادات و فرهنگ نسبتا واحد و تاریخ مشترک برخوردار است، بهترین شکل اداره کردستان را در چهارچوبه ایرانی دمکراتیک نوعی حکومت خودمختار می‌دانیم که در آن صرفنظر از اموری کلی نظیر سیاست و اقتصاد خارجی، امور دفاعی، پول رایج کشور و برنامه‌های اقتصادی سراسری، سایر امور برعهده ارگان‌های خودمختار محلی می‌باشد. ولی در عین حال کمک همه جانبه و پیگیر دولت مرکزی و دیگر خلقهای ساکن ایران را برای خلق کُرد، جهت فائق آمدن بر مشکلات اقتصادی و اجتماعی خود ضروری و لازم می‌دانیم.

اگر همه این نکات را بخواهیم در یک طرح کلی خلاصه کنیم، موضع ما در قبال جنبش خلق کُرد به این صورت در می‌آید:

  1. ما برای خلق کُرد حق تعیین سرنوشت و حق جدائی قائلیم.

  2. برای تحقق حق تعیین سرنوشت و حق جدائی برای خلق کُرد شرایط دمکراتیک جهت بیان اراده آزاد توده‌های خلق کُرد لازم است.

  3. برای ایجاد شرایط دمکراتیک مطمئن جهت تجلی اراده خلق کُرد در تعیین سرنوشت خود، در‌هم شکستن قدرت دیکتاتوری امپریالیستی و مناسبات اجتماعی وابسته نه تنها در کردستان بلکه در سراسر ایران لازم است.

  4. برای در‌هم شکستن دیکتاتوری امپریالیستی و برانداختن مناسبات اجتماعی وابسته، همانطور که خلق کُرد بیش از چهار سال است با تجربه خود آنرا درک می‌کند، تنها راه یک جنگ توده‌ای طولانی است.

  5. به نسبت آنکه سرزمین کردستان از وجود نیروهای سرکوبگر امپریالیستی پاک می‌شود، باید با برانداختن مناسبات کهن و برقراری قدرت توده‌ای بر اساس روابط دمکراتیک نوین، نطفه‌های حکومت خودمختار آینده کردستان را بصورت دیکتاتوری دمکراتیک کارگران و دهقانان کردستان ریخت.

  6. در چهارچوبه جمهوری دمکراتیک خلق در ایران صرفنظر از سیاست و اقتصاد خارخی، امور دفاعی، پول رایج و طرحهای اقتصادی و اجتماعی سراسری، سایر امور در اختیار ارگانهای خودمختار محلی هستند.

  7. حفظ انتظامات در داخل کردستان مطلقا و حفظ مرزهای کشور در ناحیه کردستان حتّی الامکان برعهده خود خلق کُرد است که از طریق تشکلها و نیروهای مسلحی که در جنگ انقلابی شرکت داشته‌اند، نیروی لازم را تحت اداره حکومت خودمختار خود، سازمان می‌دهند.

  8. زبان کُردی زبان رسمی مدارس، ادارات و دادگاههای کردستان می‌باشد. زبان فارسی در رابطه بین دولت مرکزی و ارگانهای خودمختار رسمیت دارد و در مدارس کردستان در کنار زبان کُردی تدریس می‌شود.

با ایمان به پیروزی راهمان
چریکهای فدائی خلق ایـران


  1. مجاهد شماره ۱۸۶ صفحه ۵ مصاحبه دبیر کل حزب دمکرات با صدای کردستان در تاریخ ۲۴ آذر ۶۲ ↩︎

  2. کارگر کمونیست شماره ۹ صفحه ۲ تیر ۱۳۶۲ ↩︎