این مقاله که «نقدی بر سرمقالۀ خبرنامۀ شمارۀ ٣۴» نام دارد، سرمقاله خبرنامه مازندران شمارۀ ٣٩ می باشد که در تاریخ ٢٠ آبان ماه سال ١٣۵٩ از طرف چریکهای فدائی خلق ایران – مازندران منتشر شده است.
در سرمقالۀ شمارۀ ٣۴ خبرنامه مطالبی در مورد سـازماندهی محلهای مطـرح شـده بـود کـه دارای اشتباهات اساسی است. لذا خود را ملـزم دیـدیم تـا در طیّ ایـن مقالـه بـا آن برخـورد نمائيم و به انتقاد از آن بنشينيم.
همان طور که در متن خود مقالۀ ٣۴ اشاره شده است، امـروز بـا توجـه بـه افشای چهـرۀ ضـد خلقی و فریبکار جمهوری اسلامی تودههای وسيع از این حاکميّـت جـدا شـدهانـد. شـناخت بخش وسيعی از تودهها از جمهوری اسلامی به جایی رسـيده کـه آن ها در مقابـل جریانـات سياسی مدافع حاکميّت و به ظاهر چپ (مانند اکثریت) موضع مخالف میگيرند.
تودهها پتانسيل مبارزۀ ضد امپریاليستی خود را به مراتـب بيـشتر از گذشـته بـه عرصـۀ عمـل می آورند. روحيۀ یأس و تسليمطلبی گذشته (دورۀ شاه خائن) جای خود را به روحيۀ پر شور مبارزاتی در ميان تودهها داده است. جسارت و شجاعت جـای تـرس و وحـشت آن چنـانی از حاکميت امپریاليستی را گرفته است. سطح آگاهی مردم نـسبت بـه گذشـته بـه مراتـب بـالا رفته است و مبارزات گذشته تجارب گرانقدری را به مردم آموخته است. مردم دیگـر هـم چـون شـرایط قبـل روحيـۀ عـدم پـذیرش نـسبت بـه روشـنفکران انقلابـی را ندارنـد. اهميّـت مبـارزۀ مسلحانۀ پيشگامان انقلاب در جلب توجه تودهها نسبت به روشنفکران انقلابی به حدی بوده اسـت کـه حتـی امـروز اعمـال اپورتونيـست ها، بـه خـصوص آن ها کـه از درون بـه سـازمان چریکهای فدائی خلق ضربه وارد آوردند، نتوانسته است هم چون گذشـته تودهها را نـسبت به روشنفکران انقلابی بدبين نماید. پذیرش آگاهی سياسی از طرف مردم به حدّی است کـه میتوان گفت امروز تودههای مـا تـشنۀ کـسب آگـاهی سياسـی هـستند. ایـن تـصویری از جنبش خلق ما است.
ما همواره بر این عقيده بودهایم که باید از تمامی اشکال مبارزاتی برای ارتباط با تودهها سود جست. ما معتقدیم که باید تودهها را در ارگـانهای مناسـب سـازماندهی کـرد و روی ایـن نکته نيز همواره تأکيد کردهایم که در هر شرایط اقتصادی و اجتماعی شـکلی از مبـارزه عمـده است و سایر اشکال مبارزاتی در رابطه با این شکل عمده و در خـدمت آن ضـروری بـوده و مفيـد واقـع ميـشوند[^1].
اگـر بخـواهيم از شـکل عمـدۀ مبـارزه در ایـران اسـم ببـریم، بایـد از مبـارزۀ مسلحانه سخن بگوئيم. ما معتقدیم تا زمانی که تحولی بنيادی در جامعۀ ما به وجود نيامـده، یعنی تا زمانی که ایران همچنان تحت سلطۀ امپریاليسم است، مبارزۀ مسلحّانه شکل عمـدۀ مبارزه در کشور ایران است. در دورۀ گذشته تأکيد ما بر جنبۀ تبليغی مبارزۀ مـسلحانه بـود. و اگر چه در آن زمان نيز متناسب با رشد جنبش تودهای و حد امکان و تـوان خـود اشکال دیگـر مبـارزه را بـه کار مـیگـرفتيم، ولـی آن شـرایطِ مفـروض خـود ایـن اَشـکال و در نتيجـه امکان استفاده از آنها را بسيار محدود و گاهی غيرممکن می ساخت و دقيقاً این شرایط بود که ما را بر آن میداشت تا به جنبۀ کاتاليزوری برانگيزنده و اميد دهندۀ مبارزۀ مسلحانه بهای لازم را بدهيم. امروز بـا تغييرات کيفی کـه در اوضـاع سياسـی جامعـۀ مـا بـه وجـود آمـده، امکان استفاده از اشکال دیگر مبارزاتی بيشتر شده و هم از این روسـت کـه وظـائف مـا نيـز در قبـال جنبش متنوعتر و مسئوليتهایمان سنگينتر شده است. با خيزش تودهها و روی آوردن آنان به سوی مبارزۀ سياسی حتی به عالیترین شکل آن یعنی، به سوی مبارزۀ مـسلحانه، از طرفـی امکان بـه کارگيری اشـکال دیگـر مبـارزه وسـيع گـشته اسـت و از طـرف دیگـر لـزوم گسترش مبارزۀ مسلحانۀ تودهای و سازماندهی تودهها اهميّـت وافـری کـسب کـرده اسـت.
در همين رابطه، و درست با توجّه به اوضاع و احوال جدید لزوم به دوش گرفتن وظائف انقلابی، هر چه وسيعتر و سنگينتر شده اسـت. بـر ایـن مبنـا، مقالـۀ خبرنامـۀ شـمارۀ ٣۴ بـا طـرح مسئلۀ سازماندهی محلهای قصد آن را داشت که در موردی مشخص بعضی از این وظـایف را روشن نماید. ولی در انجام این مهم، مقاله دچار اشتباهات اساسی گشت.
قبل از هر چيز، این نکته قابل ذکر است که مقالۀ مذکور در ادامـۀ مقالـۀ «در مازنـدران چـه خبـر است ؟» نوشته شده بود و بالطبع مسایل مربـوط بـه آن منطقـه را مـورد بررسـی قـرار مـی داد ولی در مقاله تذکّر داده نـشده اسـت کـه سـازماندهی محلـهای نيـز در مازنـدران مـورد نظـر است. این موضوعِ به ظاهر کوچک، خود یکی از ایرادات مهمّ مقالـه اسـت. بـه ایـن دليـل کـه توّهم ایجاد سـازماندهی محلهای را در تمـام نقـاط ایـران بـه وجـود مـی آورد. در حـالی کـه سازماندهی محلهای حتی در تمام نقاط مازندران و یا در یک شهر در تمام محلـهها امکان پذیر نيست بلکه با توجّه به اوضاع و احوال جامعه در این خطه نيز تنها در محلـههائی محـدود چنين سازماندهی مقدور است. در عين حال عملی سـاختن «سـازماندهی محلـهای» را نـه تنها شرایط خاص هر شهر، منطقه یا محله محدود میسازد، بلکه امکانات رفقـای هـوادار نيـز مطرح است. فیالمثل اگر در یک محلـه امکان سـازمان دهـی محلهای وجـود داشـت، امـا رفيق یا رفقای هوادار، به خاطر دیگر وظائف تشکيلاتی فرصت پرداختن به سـازماندهی محلهای را نداشتند دیگر نمیتوان انتظار داشت که این رفقا حرکت در جهـت «سـازماندهی محلهای» را یکی از وظایفِ در دستور کار خود بدانند.
ولی نادرستی ایدههای مطـرح شـده در ایـن مقاله تنها از نظر عملی مورد نظر نيست؛ اصولاً باید دانست که تحت حاکميـت امپریاليـستی، چنين سازمانهایی اگر در شرایط خاص به وجود آیند، نمیتوانند بدون ارتباط با شـکل اصـلی مبارزه پایدار مانـده و رشـد کننـد و پایـداری و رشـد آنـان درسـت در گـرو رشـد جنـبش خلق و گسترش مبارزۀ مسلحانه در جامعه است. ما یک بار گفتيم: «اگـر چگـونگی بـسيج تودهها را نادیده بگيریم، فعاليتهایمان در کارخانه ها چنـدان خطـری بـرای دشـمن نـدارد. همـۀ ایـن سندیکا و شوراها را یک شبه منحل میکنند و همۀ کارگران فعال را یک دم از کارخانـه اخـراج میکنند.» ولی مقالۀ خبرنامۀ شمارۀ ٣۴ با فرامـوش کـردن ایـن واقعيـت و بـدون آن کـه بـه چگونگی بسيج تودهها که جز در پروسۀ مبارزۀ مسلحّانه امکان پذیر نيست، اشـاره کنـد، در حقيقت بدون ذکر شرایط رشد سازمانهای محلهای از رشـد مـستقل آنـان در پروسـۀ خـود صحبت میکنند و بالنتيجه این توّهم را به وجود می آورد که گویـا سـازمانهای محلهای در ادامۀ رشد خود به بنکه ها تبدیل می شـوند در حـالی کـه بنکـه ها نـه تکامـل سـازمانهای محلی، بلکه آن شکل سازمانی است که خود محصول مبارزۀ مسلحانۀ تـودهای در کردسـتان بوده است.
به طور کلی اگر بخواهيم اشکالات اساسی دیدگاههای مطرح شده در مقاله را بشکافيم باید به دو مورد اشاره کنيم:
- درکی را که مقاله از ارتباط با توده ارائه میدهد.
- امر سازماندهی و پروسۀ رشد آن.
در مورد مسئلۀ ارتباط با تودهها مقاله مفهوم آن را به ارتبـاط مـستقيم تودهها محـدود میکند و در نتيجه ارتباط مستقيم، و یا به عبارتی تشکيلاتی را تنها راه ارتباط با تـوده تلقـی مـی نماید. البته راههای غير مستقيم ارتباط با توده هم تا حدی مورد نظر سرمقاله هست، منتها در شکل بسيار محدود مثلاً از طریق پخش اعلاميه و جزوه.
در ابتدای مقاله، در قسمت چه باید کرد؟، از رفتن روشنفکران به ميان تودهها سخن رفته اسـت که به خودی خود صحيح است اما هنگامی کـه مقالـه در بـسط ایـن ایـده دیگـر اَشـکال ارتبـاط سازمان انقلابی با تودهها را نادیده میگيرد ، آنگـاه در مجمـوع درک نادرسـتی از ارتبـاط بـا توده ارائه میشود. مثلاً وقتی گفته میشود: «هنگامی که ارتباط ما با بخشی از تودهها به سطح معينی از رشد و تکامل خود رسيد به سازماندهی مسلح آن ها مبـادرت میکنـيم در حالی که درست هم زمان با آن با بخشی دیگـر تـازه شـروع بـه ارتبـاط گيـری نمـودهایـم.»، پـر واضح است که اگر منظور از «ارتباط» چيزی جز ارتباط مستقيم میبود نمـی بایـست از ارتبـاط با بخش بخش مردم و سپس از سازماندهی آنها که خود نيازمنـد ارتبـاطی مـستقيم اسـت صحبت کرد. و یا در جملۀ «ارتباط با کارگران با ارتباط با دهقانـان و یـا بـا ارتبـاط بـا اقـشار خـرده بورژوایی متفاوت است.» تکيه تنها بـر ارتبـاط مـستقيم شـده اسـت در حـالی کـه ارتبـاط غيـر مستقيم با تودهها میتواند جنبۀ عمومی داشته باشد. مثلاً هنگامی که مـا در اعلاميـهای در مورد یک مسئلۀ مهم مواضع خود را مطرح میکنيم این اعلاميه را اقشار و طبقـات مختلـف می خوانند در مورد آن جهتگيری میکنند.
در قسمت های مختلف مقاله نيز این اشتباه به چشم می خورد. نتيجۀ منطقی این اشتباه این است که تصور کنيم تودهها تنها زمـانی بـه عرصۀ مبارزۀ مسلحّانه کشيده خواهند شد که سازمان انقلابی با آنان ارتباط مستقيم داشـته باشد. آیا این نظر درستی است؟ برای پاسخ به آن باید دید هدف پيشاهنگ از ارتباط بـا تودهها چيست؟ بطورکلّی هدف تأثير گذاری به روی روح و روان تودهها، سـازمان دادن نيـروی آنان و جهت دادن به مبارزۀ توده هاست. پيشاهنگ میکوشد با بردن ایدههای انقلابـی بـه ميان تودهها ، آن ها را تربيت سياسی نماید. آن ها را بر منافع طبقاتی خـود آگـاه گردانـد، راه مبارزه و چگونگی پيشبرد امر انقلاب را به آن ها یاد دهد. او می خواهد نقبی بـر قـدرت تـاریخ تودهها بزند تا آنها را بـه ميـدان مبـارزۀ قطعـی بکـشاند. ایـن مـسئله اساسـی اسـت. در حالی که چگونگی انجام این مهم بسته به شرایط اقتصادی، اجتمـاعی، سياسـی و در رابطـه با فرهنگ و سنن هر جامعهای متفاوت است. بنابراین بردن آگاهی بـه ميـان مـردم و پيـشبرد امـر مبـارزاتی خلق محتـوای ارتبـاط پيـشاهنگ بـا تودههاسـت. در حالی کـه ایجـاد تمـاس مستقيم با آن ها شکلی از اشکال متنـوع ارتبـاط اسـت. در حقيقـت پيـشاهنگ بایـد بـه روی ذهن و پراتيک تودهها تأثير بگذارد ولی این کار با شيوهها و اشکال مختلف مـی توانـد صـورت بگيرد و نه الزاماً به یک شکل و به یک شيوه.
مسئلۀ مهم این است که با استفاده از شيوهها و سازمانهای مناسب بایـد انـرژی انقلابـی تودهها در مسيری که به پيروزی انقـلاب، بـه سـرنگونی ارتجـاع و بـه تـصرّف قـدرت سياسـی منجر میشود بياندازیم و هدایت کنيم. به اعتقاد ما آن مسير درست و انقلابی که باید انرژی تودهها در آن قرار گيرد مسير مبارزۀ مسلحانه است و برای این که تودهها به آگـاهی دسـت یابند و قدرت تاریخی خود را به نمایش بگذارند راهی جز مبارزۀ مـسلحانه نيـست و بـرای ایـن که مبارزۀ مسلحانه در سراسر پروسه تا رسيدن به آزادی جریان داشته و رشد کند بایـد کليّـۀ اشکال مبارزاتی را در خدمت آن بکار گرفت. باید بتوان در تمـام حـوزه های مبـارزاتی شـرکت کرد و آن را ارتقاء داد. باید بتوان از تمام اشکال مبارزاتی سود جست، و مسئلۀ مهم آن اسـت که نتيجۀ امر در خدمت رشد مبارزۀ مـسلحانه و در خـدمت قـدرتگيـری سـازمان سياسـی - نظامی باشد.
ولی همان طور که گفته شد، مقاله در طرح چگونگیِ بردن آگاهی به ميان تودهها دچار دیـد محدود میگردد چنانکه بدون در نظر داشتن شيوهها و اشکال مختلف ارتباط، عمدهتـرین راه برای آگاهی را ارتباط مستقيم تلقی میکند. در مقاله آمده است باید با تودهها ارتباط برقرار کرد. به آن ها آگاهی داد و بسيج و متشکل شان نمود تا آنگاه امکان سازمان دهی مـسلح تودهها و تشکيل هستههای مـسلح کارگری در جریـان ایـن حرکـت امکانپـذیر شـود. ایـن جملات خود به خود درست است، ولی وقتی منظور از ایجاد ارتباط با تودهها صـرفاً ارتبـاطی مستقيم (یا فوقش از طریق پخش اعلاميه و جزوه) باشد، نتيجۀ قبلی آن ایـن خواهـد بـود کـه امکان سازماندهی تودهها و راه ایجـاد و گـسترش هستههای مـسلح خلق اساسـاً در پروسۀ مبارزهای صرفاً سياسی صورت میگيرد؛ معنی جملۀ فوق چنين است: ابتدا طیّ یک دوره، کار آرام سياسی میکنيم، تودهها را بسيج و متشّکل می سـازیم تـا آنگاه امکان سازماندهی مسلح تودهها به وجود آید. در حـالی کـه ایـن طـور نيـست. هـر چـه مبارزۀ مسلحانه در جامعه رشد و گسترش داشته باشـد، از طرفـی حقانيـت ایـن راه هـر چـه بيشتر آشکار میشود و با جاذبۀ تودهای که ایجـاد مـی نمایـد، زمينـۀ تـشکيل هستههای مسلح را مهياتر میکنـد؛ و از طـرف دیگـر، تحـت تـأثير رشـد مبارزۀ مسلحانه در منطقـه یـا مناطقی از جامعه، توده های دیگر نقاط، مبارزات خود را در اشکال دیگر گسترش داده و از ایـن طریق نيز امکان فعاليّت وسيعتر پيشاهنگ و امکان تشکيل هسته های مسلح به وجـود مـیآید. همچنين باید دانست که تحت تأثير مبارزۀ مسلحانه و ضرورت هایی کـه در جامعـه وجـود دارد، بخشی از تودهها خود مسلح شده و این وظيفۀ پيشاهنگ خواهد بود که رهبری آن ها را به عهده گرفته و آن را پيش ببرد.
ذکر دو نکته نيز ضروری است: هنگامی که مقاله تنها بر ارتباط مستقيم پيشاهنگ با توده تکيه مینماید، طبعاً به نتایج غلط دیگری نيز می رسد. مثلاً هنگـامی کـه مقالـه مطـرح میکنـد که مردم محل باید در جریان ارتباط مداومی که با رفقای هوادار پيدا میکنند و در جریان بحث ها، رفقای ما را به عنوان اشخاصی که بهترین نظرات را دارند و بهترین راه حل ها را ارائه میکنند بشناسند و آن گاه است که بهاعتبار ایـن نظـرات و شخـصيت رفقـای هـوادار راه و نقطـه نظرهای چریک فدائی خلق نيز در دل مردم جا باز خواهد کرد." (تأکيد مربوط به مقالـۀ شـمارۀ فعلی است).
این نکته صحيح است که عملکرد شخصی افراد و شخصيت مبارزاتی آنان در اعتبـار بخـشيدن به جریان انقلابیای که به آن وابسته و معتقدند مؤثر است و نيز ایـن نکتـه صـحيح اسـت کـه هواداران در ارتباط مستقيم خود میتوانند معرف جریان انقلابی خـود باشـند، امّـا در ایـن جـا یک نکتۀ اساسی نادیده گرفته شده است و آن این است که همـواره عامـل تعيـين کننـده در شناخت تودهها از یک سازمان انقلابی نه افراد تشکيل دهندۀ آن، بلکه عملکرد اجتماعی این سازمان انقلابی است.
یا در مقاله آمده است: «چگونه میتوان فیالمثل از کارگرانی که هنوز جریان ما و یـا حـداقل رفقائی را که در محدودۀ محل آنها فعاليـت میکننـد نمـی شناسـند و بالنتيجـه شـناختی نسبت به جریان و یا این رفقا ندارند – گر چه مخالفتی نيز با آنان ندارند – خواست کـه مـسلح شده و تحت رهنمود های مـا بـه حرکـت در آینـد؟»
زمـانی کـه ارتبـاط ایـن جمـلات را بـا سـایر مفاهيم مندرج در مقاله در نظر بگيریم، آنگاه در می یـابيم کـه ایـن مفهـوم غلـط بـه خواننـده مقاله القاء میشود که گویا تنها زمانی میتوان از کارگران خواست کـه تحـت رهنمـودهای چریکهای فدائی خلق ایران مسّلح شوند که با آنان ارتباط مستقيم داشته باشـيم.
در ایـن جا نيز مجموعۀ تأثيراتی که عملکـرد چریکهای فـدایی خلق بـر اقـشار و طبقـات مختلـف مـیگذارد نادیده گرفته میشود و تنها بر ارتباط مستقيم تکيّه میشود. هم چنين باید گفت کـه یکی از راههای شناساندن چریک ها به کارگران همانا طرح شعارهای مـسلح شـدن اسـت و اصولاً چریکها از شعارهای خود جدا نيستند. کارگران باید بدانند که کسانی که آن ها را دعوت به مسلح شدن میکنند، چریکهای فدائی خلق هستند. هم اکنون ما بـدون آن کـه بـا تمـام کارگران ایران تماس مستقيم داشته باشيم، از آن ها مـی خـواهيم کـه مـسلح شـده و تحـت رهنمود های ما به حرکت در آیند.
دومين ایدۀ غلط مطرح شده در مقالـۀ خبرنامـۀ ٣۴ دربـارۀ مـسئلۀ سـازماندهی تودههاسـت.
البته مقاله در همه جا مسئلۀ ارتباط با تودهها را با سازماندهی آنان یک جا ذکر کـرده اسـت. باید دانست ارتباط پيشاهنگ خود پروسهای را طی میکند و مـسلماً از اشـکال سـادهتـری آغاز شده و در نقطهای تغييری کيفی در آن رخ میدهـد و ارتبـاط تـوده بـا پيـشاهنگ اشـکال عالیتر و متنوعتری به خود میگيـرد. مـثلاً اگـر چریکهای فـدائی خلق از سـال ۴٩ بـا انجـام عمليات مسلحانه رابطهای غير مستقيم ما بين خود و تودهها برقرار کردند این ارتباط در ادامۀ رشد خود به ارتباطی مستقيم و عالی تبدیل شد. حمایت معنوی خلق جای خود را به حمایت مادی داد و در رابطه سازمان چریکهای فدائی خلق (که دیگر کانون اپورتونيست ها شـده بـود) با تودهها تغييری کيفی ایجاد گشت.
ولی مقاله این مسئلۀ درست را به نادرستی با پروسـۀ چگونگی رشد اشکال سازمانی تودهها در می آميزد و میگوید: «اگر ما هدف خود را تشکيل هستههای مـسلح خلق و در نهایـت تـشکيل ارتـش خلق قـرار دادهایـم، ایـن شـکل از سازماندهی عاليترین شکل سازماندهی خلق است و برای رسـيدن بـه عـالیترین شـکل مـی باید کار را از اشکال سادهتر آغاز نمود.» در این جمله هستههای مـسلح خلق عـالیتـرین شکل سازماندهی خلق تلقی شده است که نادرست است. هسته های مسلح خلق تنها مرحلهای از پروسۀ تشکيل ارتش خلق می باشد. اما مهمتر از آن در جمله فوق ایدهای بـه نادرستی مطرح شده است. ظاهرًا مقاله حکم درستی را صادر کرده است که بـرای رسـيدن به عاليترین شکل می باید کار را از اشکال سادهتر آغـاز نمـود. بـا ایـن حـال، همـان طـور کـه مشاهده شد، عاليترین شکل تشکل از نظر مقاله هسته های مـسلح خلق اسـت. بنـابرین باید پرسيد اشکال سادۀ تشکل چيست؟ مقاله به روشنی مطرح میکند: «اگـر گمـان کنـيم میتوان بدون گذراندن مراحل ساده ارتباط با تودهها و اشکال سادهتر تشکل تودهای ناگهان به این مرحله (به مرحلۀ تشکيل هستههای مـسلح) جهيـد، ایـن تفکـر… » و یـا مـیگویـد: «برای تحقق این دو شعار: (پيش بسوی سازماندهی مسلح تودهها» و «پيش به سوی هستههای مسلح کارگری) که عاليترین شکل سازماندهی تودهها را برای تحقق اهداف استراتژیک بيان میکند، باید اشکال سادهتر ارتباط و اشکال سادهتر سازماندهی متحقق شود.» همان طور که میدانيم، مقاله این احکام را در رابطه با ضرورت ایجاد سازماندهی محلهای ذکر میکند. بنابرین معلوم میشود که سـازمانهای محلهای و هـر تـشکّلی از ایـن قبيـل از نظـر مقالۀ (خبرنامۀ شمارۀ ٣۴) شکل سادهای هستند که بعـد از گذرانـدن مراحـل رشـد خـود بـه مرحلۀ تشکيل هسته های مسلح خواهند رسيد. (بعد از گذراندن آن مراحل می تـوان بـه ایـن مرحله «جهيد».) و برای تحقق شعارِ مثلاً «پيش به سوی هسته های مسلح کارگری» باید ایـن اشکال سازمانی تودهها متحّقق شود.
قبل از توضيح نتایجی که از این احکام به دسـت مـی آید، باید گفت ایراد اساسیای که در این نظـر نهفتـه اسـت، از عـدم توانـائی در پيـاده کـردن قانون رشد پدیده از ساده به پيچيده در امر چگونگی رشـد اشـکال سـازمانی تودهها ناشـی شده است. مقاله، دو پدیدۀ متفاوت سازمانهای محلهای و هسته های مسلح را پدیدهای واحد تلقی میکند و مطابق اصل فوق الذکر پدیدۀ اول را سـاده و دومـی را پيچيـده ذکـر میکند و دومی را نتيجۀ رشد اولی میداند و فراموش میکند که هر پدیدهای قانونمندی های خاص خود دارد و فقط منطبق با قانونمندی های خود میتواند پروسۀ رشد از ساده به پيچيده را طی نماید.تخم گل اطلسی در زمين مناسب گياه اطلسی را به وجود می آورد. در حالی کـه تخـم مـرغ در شرایط مناسب به جوجه تبدیل خواهد شد. سندیکای نوپا به عنوان تشکل اقتصادی طبقـۀ کارگر در پروسۀ رشد خود میتواند به سندیکایی با تجارب عالی مبارزاتی تبدیل شـود. ولـی هيچ سندیکایی، حتی سندیکای سرخ به حزب تبدیل نمـی شـود. و بـر همـين مبنـا، هستههای مـسلح خلق حاصـل پروسـۀ رشـد سـازمانهای محلهای و تـشکلهایی از آن قبيـل نيستند.
لذا الزامآور نيست که برای تشکيل هستههای مـسلح خلق ابتـدا چنـين اشـکال سادۀ سازماندهی متحقق شود. تحقق چنين اشکال سادۀ تشکل البته لازمنـد و پيـشاهنگ حتماً باید در ایجاد و ارتقاء سطح مبارزاتی آنان بکوشد ولی نه برای آن که منتظر تحول آنها و تبدیل شان به تشکّلی از نوع دیگر باشـد، بلکـه از آن رو کـه چنـين تـشکلهایی بـرای ارتقـاء سطح آگاهی مردم و مبارزۀ آنان ضروری است و پيشاهنگ میتواند از آن ها در خدمت رشـد شکل اصلی مبارزه سود جوید. چنين اشکالی حتی در زمانی که شکل عالی تشکل تودهای یعنی ارتش خلق به وجود آمده است، میتواند به حيات خـود ادامـه دهـد.
اصـولاً بایـد توجـه داشت در یک جامعه، آگاهی تودهها در یـک سـطح قـرار نـدارد. تودهها (بخـشاً) از سـطح آگاهی بالائی برخوردارنـد و مـی تواننـد در رابطـه بـا سـازمانی انقلابـی در شـکلهای عـالی سازماندهی شوند، در حالی که بخشی دیگر هنـوز تـوان مبـارزه در سـطوح عـالی را ندارنـد و لاجرم بایـد در شـکلهای سـادهتـر سـازماندهی شـوند. مـسلماً حرکـت سيّالی در درون هـر تشکلی در جریان است و در حالی که خود تـشکل تـا آن جـا کـه شـرایط، امکان پایـداری آن را تضمين کند به جا می ماند، دائماً عناصری داخـل آن شـده و عناصـری از آن خـارج مـی شـود. هم چنين خود تودهها هميـشه مبـارزاتشـان را از اشـکال سـاده شـروع کـرده و بـه اشـکال عالیتر مبارزه کشيده میشوند، ولی پيشاهنگ باید آن ها را متناسـب بـا سـطح آگـاهی و آمادگی مبارزاتیشان در تشکّل های مناسب سازماندهی کند. این تصور غلطی است کـه گمان کنيم نمیتوانيم هر بخش توده را بدون این که قبلاً در تشکلهای سـاده سـازماندهی کرده باشيم در سازمان های عالی قرار دهيم. شکی نيست، تـشکلی کـه بـرای بخـش آگـاه خلق لازم است و به وجود می آید همان تشکلی نيست که تودههای عقب مانده در همـان زمان در آن قرار میگيرند. توده های آگاه خود نقـش بـسيار ارزنـدهای در کـشيدن تودههای عقب مانده بر صحنۀ مبـارزه بـازی میکننـد و فقـط از ایـن طریـق اسـت کـه مـی تـوان انـرژی قسمت اعظم خلق را در مسير درست انقلاب کاناليزه نمود. این واقعيتـی اسـت کـه یـک بـار دیگر غير علمی بودن نظرات اپورتونيستهای جامعۀ ما را کـه از عـدم آمـادگی همـۀ تودهها برای مبارزۀ مسلحانه سخن میگویند و منتظرند تـا همـۀ آنـان آگـاه شـده و آنگـاه زمـان آغـاز مبارزۀ مسّلحانه فرا رسد، نشان میدهد و به آن خط بطلان میکشد[^2].
بنـابراین اولاً بایـد دید که هر تشکلی نتيجۀ پروسۀ رشد کدام شکل [از مبارزه] است. اگر در پروسۀ رشد پدیده ها دچار اشتباه شویم، آن گاه فی المثل ارتش خلق را نتيجۀ سـندیکاهای سـرخ و یـا حـزب را نتيجۀ رشد شوراهای کارگری خـواهيم دانـست و بالنتيجـه در جریـان عمـل مـی کوشـيم تـا از رشد سندیکا به ارتش و از رشد شورا به حزب برسيم که هيچ یک ممکن نبوده، زیرا هـر کـدام از آن ها پدیدهای با پروسۀ رشد مستقل خود می باشند و ثانياً بـا توّجـه بـه سـطح آگـاهی و آمادگی مبارزاتی متفاوت مردم میتوان در کنار تشکّل های ساده به ایجاد تشکلهای عالیتر پرداخت، بدون آن کـه دوّمـی الزامـاً نتيجـۀ رشـد اولـی باشـد. بـراین مبنی مطالـب مقالـۀ خبرنامۀ شمارۀ ٣۴ مبنی بر ایـن کـه، بـرای تحقـق سـازماندهی مـسلح تودهها ابتـدا بایـد اشکال سادهتر سازماندهی – از آن دست سازماندهی که مقاله ارائه کرده اسـت – متحقـق شود و یا «بدون گذراندن مراحل ساده، ارتباط بـا تودهها و اشـکال سـادهتـر تـشکل تـودهای ناگهان به این مرحله جهيد.» (تاکيد از مقالۀ فعلی اسـت) هـم بـه دليـل آن کـه سـازمانهای صنفی – سياسی در پروسۀ رشد خود سازمان های مسلح را به وجـود نمـی آورنـد و هـم بـه دليل آن که توده های آگاه را ميتـوان از همـان ابتـدا در تـشکلهای عـالی سـازماندهی کـرد، منطبق بر واقعيت نيست.
امروز با رشد مبارزات ضدامپریاليستی خلقها تجارب گرانقدری در اختيار ما قرار گرفته اسـت و دقيقاً نظرات چریکهای فدائی خلق را در امر سازماندهی مورد تأیيـد قـرار مـیدهـد. بعـد از سقوط شاه، مبارزۀ مسلحانۀ تودهای در مناطقی از ایران آغاز شـد. مبـارزات قهرمانانـۀ خلق کرد هم اکنون نيز جریان دارد و در حال رشد و گسترش می باشد. از طرفـی بایـد پرسـيد، آیـا سـازمانی هـست کـه مـدعی آن باشـد کـه قـبلاً از طریـق کار آرام سياسـی خلق کُـرد را در شکلهای صنفی و صنفی ـ سياسی متشکل کرده و آن ها را به ضرورت مبارزۀ مسلحانه آگاه کرده بود؟ بی شک این آگاهی را خلق ُکرد در طیّ تجارب مبارزاتی خود و تحت تـأثير مبـارزات پيشگامان انقلابی خویش همچون قاضی محمد، مـلا آواره، اسـماعيل معينـی، شـریف زاده و چریک های فدائی خلق ایران به دست آوردهاند؛ ولی نمیتوان گفت توده های کُـرد ابتـدا در پروسۀ مبارزۀ صرفاً سياسی و بعد از ایـن کـه شکلهای غيـر مـسلحانه را از سـر گذراندنـد، آمادۀ مبارزۀ مسّلحانه و آمادۀ تشکل در سـازمانهای نظـامیگشتند. از طرفـی دیگـر بایـد گفت رشد مبارزۀ مسلحانه در کردستان، تأثيرات خود را در دیگر نقاط ایران بـه جـا مـی گـذارد. این مبارزه از طرفی هم در تشدید تـضادهای درونـی هيئـت حاکمـه تـأثير مـیگـذارد و هـم از برقراری کامـل نظـم امپریاليـستی ممانعـت میکنـد و در حقيقـت بـا کاهش قـدرت سـرکوب حکومت، امکان مبارزه در دیگر نقاط را فراهم کرده و از طرفی دیگر با تأثيرگذاری بـر روی خلقهای دیگر ایران و تقویت روحيۀ مبارزاتی آنان باعث میشود که اولاً این خلقها بـه حقانيّـت مبارزۀ مسلحانۀ خلق ُکرد بتدریج آگاه شوند و راه گشایی مبارزۀ مسلحانه را به عينه تجربـه کنند و هم با گسترش مبارزات خود در هر سطح و شکلی و ارتقاء آن تـا حـد مبارزۀ مسلحانه به گسترش هرچه بيشتر مبارزۀ مسلحانۀ خلق ُکرد کمک نمایند.
ببينيم رشد مبارزۀ مسلحانه در جامعۀ ما حتی در حدّ کنونی نيز به این نظر که پروسـۀ انقـلاب ایران دارای دو استراتژی منفک از هم –– استراتژی سياسی، و استراتژی نظامی — کـه دوّمـی مرحلۀ بعدی اولی باشد، خط بطلان میکشد.
همان طور که تجارب این مبـارزات نـشان مـیدهند که هيچ شکلی از مبارزه بدون وجود شکل اصلی آن یعنی مبارزۀ مسلحانه قادر به بقا و دوام نيست و قدرت اشکال دیگر مبارزه در بسيج و متشکل کردن تودهها و پيـشبرد مبـارزه در رابطه با مبارزۀ مسلحانه امکان پذیر و مؤثر است و در همين رابطه است که «اگر در روسيه آن طبقۀ اجتماعی که اعلان جنگ میدهد تـا شـروع بـه جنـگ نمایـد، هـر چـه پـر جمعيّـت تـر و مصمّمتر باشد، به همان نسبت نيـز ایـن اعـلان جنـگ اهميّـت معنـوی بيـشتری کـسب مـینماید، امروز در اینجا اعلان جنگ خود جنـگ اسـت. ایـن دو جـدایی ناپذیرنـد. اهميّـت معنـوی جنگ وابسته است به اهميّت مادی آن و پيشرفت مادی آن وابسته است بـه اهميـت معنـوی آن.»
به طور کلی باید گفت مقالۀ خبرنامۀ شمارۀ ٣۴ با غلتيدن به دو اشتباه اساسی، دیدگاهی مغایر با دیدگاه چریکهای فدائی خلق را الغاء میکند و بدین جهت چه تهيّه کنندۀ مقاله و چـه دیگر رفقا بعد از تعمّق دربارۀ مطالب آن به این نتيجه رسيدهاند که این مقاله نمیتواند مورد تأیيد قـرار گيـرد و از آن جـایی کـه کتـب و مقـالات و دیگـر آثـار منتـشره از سـوی یـک سـازمان سياسی باید تبلور و توضيح دهندۀ مشی آن سازمان باشد، مقالۀ خبرنامۀ ٣۴ بـه دليـل وجـود دیدگاههای نادرست در آن که متضاد با تئوری مبارزۀ مسلحانه است نمیتوانـد جـزو اعتقـادات ما قلمداد گردد.
عدّهای از رفقای هوادار با خواندن مقالۀ خبرنامۀ شمارۀ ٣۴ پی به نادرسـتی مـسائل مطـرح شده در آن بردند و آن را مـورد نقـد قـرار دادنـد. ایـن بيـانگـر هُشياری رفقـا و ناشـی از درک عميق آن ها از تئوری مبارزۀ مسلحانه است و نشان میدهد که این رفقا مسئوليت و وظایف خود را در اشاعۀ ایدههای انقلابی و تصحيح ایدههای غلـط درک کـردهانـد. ولـی عـدّهای از رفقا نيز نتوانستند نادرستی مسائل مطروحه را دریافته و بـا آن برخـورد نماینـد. ایـن دسـته از رفقا باید بکوشند بيش از پيش تئوری مبارزۀ مسلحانه را بياموزنـد تـا قـدرت برخـورد نقادانـه و خلاق در آنان پرورش یابد.
زیرنویسها
[^1:] عمده بودن شکلی از مبارزه در هر شرایط خاصی که اصلی مارکسيستی است و لنين آن را در جنگ پارتيزانی این طور فرموله میکند: «در مراحل گوناگون تحول اقتصادی و در رابطه با شرایط مختلف سياسی، فرهنگ ملی، شرایط زندگی و غيره اشکالی از مبارزه ارجحيت یافته و عمده میشوند و طبق آن سایر اشکال مبارزه نيز که در درجه یا درجات پائينتر اهميت قرار دارند تغيير می یابند».
[^2:] امروز اپورتونيست ها نسبت به جنگ تودهای خلق کُرد بی اعتنا هستند و از گسترش آن جلوگيری میکنند. دليلشان هم این است که در دیگر نقاط ایران مبارزه در سطح ُکردستان نيست. آنها به کردستان رفتند تا به مردم ثابت کنند که راه رسيدن به آزادی کار آرام سياسی و از این طریق تشکيل حزب طبقه کارگر است و قبل از تشکيل حزب نمیتوان دست به مبارزه مسلحانه زد. بنابراین حضور آن ها در کردستان از آن رو نيست که همراه با این بخش آگاه خلق با گسترش مبارزات آنان، خلقهای دیگر نقاط ایران را بيدار کنند و مبارزه ضد امپریاليستی خلقها را همسو پيش ببرند. بلکه آن ها می خواهند خلق قهرمان کرد را متوجه اعمال «آنارشيست ها» بنمایند.