چند صباحی است که غاصبین نام «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران» چهره واقعی خود را از پس پرده نمایان ساخته و بتدریج آنچه را که در نهان دارند بر زبان میرانند و به این ترتیب با سرعت حیرت انگیزی بدنبال شیوههای شناخته شده کمیتۀ مرکزی خائن حزب توده گام برمیدارند. مقاله «اكونومیسم و آنارشیسم………»، مندرج در «کار» شماره ۳۷، بیانگر سقوط کامل این گروه در پرتگاه اپورتونیسم است.
پیش از آنکه به مواضع سازشکارانه اخیرشان و همچنین به برخوردشان به مشیِ انقلابیِ چریکهای فدائی خلق در این شماره از روزنامه «کار» و منتسب کردن آن به آنارشیسم، که در واقع تکرار همان هجویات حزب توده در مورد مشی مسلحانه است، بپردازیم لازم دیدیم توضیحی هرچند مختصر در مورد وضعیت سازمان پس از ضربات سال ۵۵ و سیاست گردانندگان سازمان بعد از قیام و كسب قدرت سیاسی توسط حکام جدید بدهیم تا نیروهای مترقی و تودههای خلق تصویری روشن از روند انحطاط فکری «رهبران» غاصب سازمان و چگونگی بقدرت رسیدنشان داشته باشند، تا روشن شود علت این چرخشهای عظیم در سیاست، مشی و موضعگیریهای سازمان چریکهای فدائی خلق ایران چه بوده است و چرا در سازمانی پس از سالها مبارزه قاطع و بیامان علیه امپریالیسم و مزدورانش، با آنهمه فداکاری و از جان گذشتگی در راه اهداف طبقه کارگر، امروز این چنین سیاستی توطئهگرانه، ناکارگری و غیرانقلابی بوجود آمده است. آیا براستی این سازمان چریکهای فدائی خلق ایران است که تغییر ماهیت داده است یا عناصری که امروز نام سازمان را غصب کردهاند به شیوههای معمول حزب توده در سازمان ما رخنه کرده و بدین سان توطئه بزرگی را علیه مشی انقلابی چریکهای فدائی خلق، اینبار از درون سازمان، تدارک میبینند؟
پس از ضربات سال ۵۵ که منجر به شهادت اکثریت رفقای مسئول سازمان ما گردید، زمینه برای نفوذ یک جریان اپورتونیستی در سازمان فراهم گشت. این جریان اپورتونیستی ابتدا کوشش کرد با سوء استفاده از نبود رفقای با تجربه و قدیمیِ سازمان بر مواضع حسّاس تشکیلاتی تسلط یابد و سپس با غصب این مواضع، به مرور، سیاست و مشی انحرافی خود را در سازمان و خارج از آن پیاده کند.
ابتدا از طریق طرح نقطه نظرات التقاطی به مشی انقلابی سال ۵۰ تاختند و بدون ارائه هیچگونه تحلیلی مشی انقلابی سازمان را نفی نمودند. سپس بعد از قیام، هنگامیکه امكانات علنی بدست آوردند و در «ستاد» مستقر شدند بطرق مختلف درهای سازمان را بروی عناصر و افراد همنظر خود باز کردند و به این ترتیب استحاله ایدلوژیک سازمان را آغاز کردند.
اما اشاعه نظریات بغایت اپورتونیستی اینان در خارج از سازمان به آسانی صورت نگرفت. آنها بسیار موذیانه و حساب شده اهدافشان را تحقق میبخشیدند و در حالیكه نظریات رویزیونیستی و سازشکارانه خود را در میان هواداران جوان و تودهها پخش میکردند به گذشته انقلابی سازمان نیز لم میدادند و به آن مباهات میکردند. عکس و تاریخچه زندگی شهدای سازمان را بعنوان پشتوانه برای انجام برنامههای انحرافی خود در نشریاتشان درج میکردند تا از این طریق بتوانند هواداران را، که تنها بخاطر مشی انقلابی سازمان و مبارزات قهرمانانه رفقای بنیانگذار آن، سازمان چریکهای فدائی خلق ایران را انتخاب کردهاند از هرگونه عكسالعملی بازدارند و بتدریج و طی پروسهای همه گذشته انقلابی و افتخار آمیز چریکهای فدائی خلق را بفراموشی بسپارند.
بیش از ۱۰ ماه است که اینان آشکار و پنهان تلاش میکنند و به هر وسیلهای متشبّث میشوند تا نهادهای انقلابی گذشته سازمان را در میان تودهها بزدایند ولی هنوز مجبورند برای سرپا نگهداشتن تشكیلاتشان ازخاطره رفقای شهید ما مدد گیرند. نظری کوتاه بمندرجات روزنامه ارگانشان بوضوح این دوگانگیِ ریاکارانه آنها را نشان میدهد. همین «کارِ» شماره ۳۷ را ببینید که در صفحه اول آن مشی چریکهای فدائی خلق را آنارشیستی میخوانند و به شیوهای کثیف و موذیانه از پلیس ارتجاع برای سرکوب ما یاری میطلبند و در صفحه آخر این نشریه عکسها و خاطرات زندگی رفقای ما را، که بزعم آنها معتقدین به مشی آنارشیستی هستند، بعنوان شهدای خودشان جا میزنند تا کاسبکارانه از حیثیت و اعتبار انقلابی رفقای ما بهره گیرند. آری اینان، با تمام کینه و نفرتشان به مشی گذشته سازمان، مجبورند برای حفظ تودهها که هوادار مشی انقلابی گذشته سازمان هستند خود را در پشت «گرامیداشت» رفقای ما پنهان سازند.
براستی که اپورتونیستها برای پیشبرد مقاصد خود به چه تزویرهائی که دست نمیزنند. آنها زهر خود را در متن شیرینیهای گذشته سازمان میریزند تا بتدریج همه چیز را آلوده سازند. آنها افکار انحرافی و ناسالم خود را در بستر سالم و انقلابی گذشته سازمان میکارند تا بتوانند محیط را یکسره در کام خود فرو برند.
حال پرسیدنی است که بعد از قیا م چه تغییرات اساسی بوقوع پیوسته که این غاصبین نام سازمان «مجبور» به تغییر مواضع سازمان شدهاند؟
تا زمانیکه امپریالیسم، نه بعنوان یک دیو یا شیطان یا چیزهائی از این قبیل، بلکه بمثابه سرمایه جهانیِ استثمارگر در حیات اقتصادی کشور، معادن، اراضی، کارخانهها، تکنولوژی و…… نفوذدارد، مادامیکه روابط و ضوابط فرهنگ امپریالیستی حاکم است، تا زمانیکه ارتش امپریا لیستی نابود نشده و دستگاه دولتیِ وابسته بکلی منهدم نگردیده، هرگونه تغییر شكل سیاسی و جابجائی مهرهها در هیئت حاکمه، و یا در هر ارگان حکومتی، نمیتواند در ماهیت سیستم حاکم در جهت منافع و مصالح واقعی تودهها موجب تغییری گردد.
آیا براستی امپریالیسم در ایران ریشه کن شده است؟ آیا براستی هیئت حاکمه جدید که تاکنون جز سرکوب زحمتکشان وکشتار خلقها، جز سلب آزادی و از میان بردن نهادهای دموکراتیک، جز عوامفریبی و تحمیق تودهها، چیزی ارائه نداده است ملّی است؟ کدام برنامه اقتصادی و سیاسی انقلابی را عرضه کرده و یا حتی گامی در این زمینه برداشته است؟ جواب تمامی سوالات فوق برای کسانیکه چشمان باز دارند و «مصلحتهائی» خارجی و داخلی در کارشان نیست، منفی است.
هر انسان مبارز و آگاهی بخوبی میداند كه هیئت حاکمه کنونی نه تنها قدمی برای تودهها برنداشته بلکه کوشش دارد با فریب و نیرنگ نیازهای عینی واحتیاجات ابتدائی تودهها را به آسمانها حواله دهد تا آنها بشمردن ستارگان مشغول شوند وخود در زمین، در زیر پای تودهها به غارت، استثمار و نابودی آنها بپردازد. آیا براستی این «فدائیان خلق» آنقدر کوردل شدهاند که اینهمه جنایات و کشتار رژیم را در دهکده قارنا، روستای سردشت و در تمامی کردستان، خوزستان، ترکمن صحرا، انزلی و همه جای ایران ندیده و نشنیدهاند؟ شکنجه و اعدام آزادیخواهان، تحقیر زنان، یورش مسلحانه به کارگران و دهقانان و….. را ندیدهاند و نمیدانند که همه اینها برهبری مستقیم هیئت حاکمه اِعمال میشود؟ آیا براستی اینان در اشتباهند که جناحی از حکام کنونی را «ضدّامپریالیست» و نماینده «خردهبورژوازیِ» تحت فشارِ امپریالیسم میدانند، آنهم جناحی که جنبه غالب را در هیئت حاکمه دارد؟ اینان در جزوه «پاسخ به رفیق اشرف»، صفحه ۳۲، مینویسند: «پس از قیام از آنجا که قشر بالای خردهبورژوازی در قدرت سیاسیِ حاکم بر جامعه سهیم شده است، نیروهای مسلحِ تحت رهبری او از موقعیتی که میشد آنرا نوعی تسلیح تودهای نامید، جدا شده و بصورت دستههای خاص افراد مسلح (پلیس، ارتش دائمی) که ما فوق جامعه قرار داده شده و خود با آن بیگانه میشوند در میآیند. نیروهای مسلّحِ این خردهبورژوازی به نیروی حافظ نظم تبدیل میشوند، زیرا خردهبورژوازی هم حافظ نظم طبقاتی است. آنها لزوماً نقش نیروی سرکوبگر را در برابر مبارزات طبقه کارگر و زحمتکشان ایفاء خواهند کرد…..» (تکیه از ماست). ولی چند ماه بعد ناگهان با یک چرخش ۱۸۰ درجهای در قطعنامه راهپیمائی میگویند: «ما اقدامات ضدامپریالیستی روحانیت مبارز و در رأس آن آیت الله خمینی را تأیید و در برابر دشمن مشترک از آن پشتیبانی مینمائیم» و یا «از پیام واقع بینانه امام خمینی به خلق ستمدیده کرد و بدنبال آن اعلامیه دیروز حوزه علمیه قم که انعکاس درست این واقعیت را بهمراه دارد استقبال میکنیم» (قطعنامه راهپیمائی).
و یا همچنین در مقاله سرا پا تحریف و تزویر «كارِ» ۳۷ که مملوّ از روشهای ردّزنی در خدمت پلیس ارتجاع است، «یاری فعال و نامحدود» کارگران و نمایندگان سیاسی آنها را از «خردهبورژوازی» که «لزوماً نیروی سرکوبگر را در برابر مبارزات طبقه کارگر و زحمتکشان ایفاء خواهندکرد…..» میطلبد. ما از این «فدائیان خلق» میپرسیم: آیا تشویق پرولتاریا و زحمتکشان در جهت «حمایت نا محدود» ازکسانیکه نقش جلاد و سرکوبگر آنان را دارند چیزی جز کرنش بدرگاه بورژوازی وابسته است؟
هنگامیكه جناح حاکم برهبری خمینی را «ضدّامپریالیست» و سیاست او را «واقع بینانه» توصیف میکنند و در عوض مبارزات تودههای دربند آذربایجان را، بدون تفکیک رهبری ارتجاعی حزب جمهوری خلق مسلمان از این مبارزات، همه را یکجا توطئه عمّال امپریالیسم میخوانند باز هم در اشتباهند و نمیدانند ۱۰ ماه حکومت خفقان، ۱۰ ماه بیکاری و مذلّت، ۱۰ ماه آزادیکشی و تعدی نسبت به زحمتکشان و تودههای خلق آذربایجان، که همه محصول ادامه سلطۀ امپریالیسم در ایران است، توده را آماده انفجار کرده بحدّی که منتظر کوچکترین جرقّهای برای ابراز نفرت و انزجار خود نسبت به عاملین بدبختی وفشار بودند.
اما «ستادنشینان» چشم خود را در مقابل تمام این واقعیات تکان دهنده میبندند، و به تبعیت از «امام»شان، تمامی مبارزات اخیر تودههای آذربایجان را به حزب جمهوری خلق مسلمان منتسب میکنند و همان برخوردی را میکنند که حاکمیت بنا بر ماهیت، منافع و مصالح طبقاتی خود به تودهها میکند. واقعیت این است که میان این دو، حزب جمهوری خلق مسلمان و مبارزات تودههای آذربایجان، درّه عمیقی فاصله است. منتها بدلیل موضع منفعل سازمان، که نتیجه اپورتونیسم غالب بر آن است، حزب جمهوری خلق مسلمان توانست بر امواجِ بپاخاسته تودهها سوار شده و حرکت رشد یابنده تودهها را به سکون بکشاند. آری، تودهها بطور خودبخودی در اثر فشار و مظالمی که به آنها وارد میشود بپاخاستند و ادارات دولتی، استانداری و رادیو تلویزیون را اشغال کردند تا صدای حقطلبانه خود را بگوش سایر هموطنان برسانند. اما بعلت نبود یک رهبری انقلابی، این موج سرکش بدست سازشکاران معلومالحالی چون حزب جمهوری خلق مسلمان افتاد و دیدیم بمجرد اینکه اینان توانستند جنبش را مهار کنند چگونه دستور تخلیه ادارات و رادیو تلویزیون را یک شبه صادر کردند. بنابراین تودهها خود آغازگر این مبارزات بودند و اینرا خلق ترک بهتر از هرکس میداند. کسانیکه این مبارزات را بدون مرزبندی دقیق میان مبارزات انقلابی تودهها از یکسو، و کوششهای ضدخلقی از دیگرسو، همه را بحساب توطئههای عوامل امپریالیسم میگذارند، نه تنها واقعیت را قلب مینمایند بلکه آب به آسیاب رژیم ارتجاعی کنونی میریزند.
حال این سوال مطرح میشود که آیا اینهمه کجروی و کج اندیشی، سازشکاری و نفی واقعیتهای موجود را میشود صرفاً یک اشتباه دانست؟ بدون تردید، خیر! آنها اشتباه نمیکنند همانگونه که حزب توده نیز اینهمه واقعیت را میبیند ولی بنا بر موقعیت اجتماعی خود و مصالح بین المللیِ «برادر بزرگ» مشی و سیاست خود را تعیین میکند. برداشت از هر واقعیتی لزوماً با وسایل و معیارهای طبقاتی انجام میگیرد و هر طبقهای بر حسب منافع و امتیازات اجتماعی خود به تحلیل و نتیجهگیری از واقعیت میپردازد. بنابراین موضعگیریهایِ غاصبین نام سازمان چریکهای فدائی خلق هیچگونه قرابتی با محتوای مبارزات کارگران و دیگر اقشار خلقی ندارد و در جهت منافع دیگری سیر میکند. اینان در واقع مروّج ایدههای خردهبورژوائی و بورژوائی در درون طبقه کارگر و جنبش کمونیستی هستند و رسالت آنها این است که تودهها و طبقه کارگر را بسوی رفرمیسم و انحطاط بکشانند و درست به این دلیل است که مایل نیستند تودهها به ماهیّت واهداف پلیدِ هیئت حاکمه آگاهی یابند. آنچه که اینها تعقیب میکنند فراهم ساختن زمینه سازش با هیئت حاکمه یا حداقل با جناح «واقع بین» هیئت حاکمه است و در این راه لزوماً میبایست ابتدا مرز خود را با نیروهای انقلابی و گذشته انقلابی سازمان چریکهای فدائی خلق ایران روشن کنند.
حزب توده نیز از دیرباز برای تحقق اهداف خائنانه خود بدنبال جناح «دوراندیش» هیئت حاکمه میگشت تا مَحمِلی برای سازش «تاریخیِ» خود بیاید. این حزب پس از قیام، شرائط را جهت تحقق برنامه خود مناسب دید و یکشبه از «سوسیالیسم سلطنتی» به زیر پرچم «امام» خزید.
اما غاصبین نام سازمان بسیار ناشیانه به تقلید از بندبازی حزب توده پرداختند و ابتدا به حمایت از بازرگان مبادرت کردند و حکومت او را «ملّی» قلمداد نموده و در برابر جناح خمینی بازرگان را تقویت کردند، به این امید که بازرگان برای آنها «دموکراسی» به ارمغان آورد تا به برکت این دموکراسی «حزب مستقل طبقه کارگر» را بنیان نهند. اینان قبل از این نیز شعار «حاکمیت خلق» را تبلیغ میکردند، حاکمیت خلقی که در آن نقش رهبری پرولتاریا آشکارا نفی و محتوای آن چیزی جز تز رویزیونیستیِ «راه رشد غیر سرمایهداری» حزب توده نبود. به این ترتیب تبلیغ میکردند که خلق میتواند بدون رهبری پرولتاریا و در چهارچوب برنامههای خردهبورژوازی به منافع خود دست یابد. پس از اینکه بتدریج تودهها و هواداران پی بردند که شعار حزب توده این بار با لعاب «حاکمیت خلق» سر از سازمان در آورده است، بلافاصله و بدون هیچ تحلیلی، شعار را از زیر اعلامیههایشان بیرون کشیدند ولی هیچگاه محتوای شعار «حاكمیت خلق» را فراموش نکردند و در فرصتهای گوناگون، در پوششهای مختلف، آنرا عرضه کردند. شرکت در انتخابات مجلس فرمایشیِ «خبرگان»، تأیید جناح حاکم در برخوردِ سرکوبگرانۀ مبارزات کارگرانِ بیکار، پشتیبانی از سیاستهای مزورانۀ حاکمیت در مورد کردستان تحت عنوان «پیام واقع بینانه» و «انعكاس درست این واقعیت» تنها نمونههایی از همان سیاست است. حزب توده «جناح دوراندیشِ» هیئت حاکمه را کشف و تأیید میکرد و اینان جناح «واقع بین» هیئت حاکمه را کشف و «استقبال» میکنند. با توجه به تحولات منفی در سیاست و مشی این گروه، امروز دیگر بر همه مبارزین انقلابی روشن شده است که اینان با چنین مشی و سیاستی ادامه دهندگان راه و سنتهای انقلابی سازمان ما نیستند و ما با همه سنگ اندازیها و با تمام توطئههائی که غاصبین نام سازمان فراراه مبارزهمان ایجاد میکنند به مبارزه برخاستهایم وبه راه ظفرنمون انقلاب خلقمان که در پیشاپیش آن پرولتاریای ایران قراردارد، ادامه میدهیم.
خیال اپورتونیستهای غاصب نام سازمان از این بابت آسوده باشد. آنها هرگز موفق نخواهند شد اهداف سازشکارانه خود را با نام پرافتخار چریکهای فدائی خلق در آمیزند، و با تكیه بر نام فدائی، مبارزات انقلابی تودهها را سرکوب کنند. آنها قادر نخواهند شد سیاست و مشی اپورتونیستی حزب توده را که یکبار با نام «کمونیسم» جنبش را به شکست کشانید، اینبار با نام «فدائی» به جنبش ما تحمیل کنند زیرا که خلق ما سیاستهای حزب توده را تجربه کردهاست و بار دیگر به آسانی فریب چنین سیاستهائی را، از جانب هر کسی که باشد، نخواهد خورد.
* * *
مراد ما از طرح مسائل فوق بعنوان مقدمه نشان دادن سیر استحاله فکری و عملی گردانندگان سازمان چریکهای فدائی خلق ایران و چگونگی بقدرت رسیدنشان در سازمان بود تا خوانندگان بتوانند اساس تفکر و مواضع نویسندگان مقاله «اکونومبسم و آنارشیسم….» را بهتر بشناسند.
اما قبل از ورود به بحث در مورد مسائل مطروحه در این مقاله لازم دیدیم نظر تمام کسانی را که خود را در قبال اصول و موازین جنبش متعهد میدانند به چند نکته اساسی در زمینه راه و رسم برخورد میان نیروهای جنبش جلب کنیم. شیوهای که نویسندگان روزنامه کار در این مقاله بکار بردهاند شیوهایست که نظیر آن تاکنون در جنبش نوین کمونیستی که سهل است، در جنبش ضدّامپریالیستی و ضدّارتجاعیِ خلقمان نیز بندرت دیده شده است. این تنها کمیته مرکزی خائن حزب توده و جریانات منحطی از این قبیل بودند که همواره با چنین ابزاری، یعنی شایعه، افترا، دروغ و سفسطه به مبارزین انقلابی تاختهاند. برای اینان ریا و تزویر و شناسائی مبارزین به پلیس و انگشت گذاشتن بر روی انقلابیون یکی از مهمترین وسائل و معمولترین شیوهها در برخورد با نیروهای مبارز و انقلابی است. متاسفانه مدتی است که چنین شیوه مذمومی در روزنامه کار باب شده و از این پس نیز ما شاهد بسیاری ناهنجاریها از این قبیل در این روزنامه خواهیم بود. شیوع چنین شیوههای بیگانه با موازین جنبش اصیلِ خلق، محیط سیاسی را مسموم کرده و عملا در روند بحثهای اصولی که امروز بیش از هر زمان دیگر برای سامان بخشیدن به مسائل جنبش کمونیستی ایران ضرورت مییابد زیانهای جبران ناپذیری وارد میسازد و نتیجتاً از انجام این بحثها در محیطی سالم و بدور از شایعه، دروغ و اتهام جلوگیری مینماید.
هم اکنون شاهد آنیم که «سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» نیز همان شیوه مذموم را در پیش گرفته است. از اینرو ما از تمام مبارزین راستین و همه کسانیکه به حفظ وصیانت محیط مبارزه از اینگونه آلودگیها علاقمندند میخواهیم بر علیه چنین اعمال و چنین شیوههای ناشایستی به مبارزه برخیزند و یکصدا آنرا محکوم کنند.
و اما در مورد این مقاله، قبل از هر چیز گفتنی است که در نظر اول خواننده تصور میکند نویسندگان آن میخواهند بحثی منطقی و روشنگر را در رابطه با مسائل جنبش و برای پیشبرد امر مبارزه مطرح سازند. ولی با اندک تفحصی در متن این مقاله روشن میشود که مراد نویسندگانِ آن طرح، سه مسئله بیش نیست: دفاع از حاکمیت کنونی، تخطئه مبارزه کارگران و رهنمود به پلیس سیاسی برای سرکوب نیروهای مخالف. نویسنده مقاله که گوئی با شکم پُر و خیال راحت ترشّحات مغز خود را بروی کاغذ میآورد به کارگران انتقاد میکند که چرا گفتهاند ما به نان احتیاج داریم. او فراموش میکند که یکی از دستاوردهای «ضدّامپریالیستی» حكام کنونی پس از تحویل گرفتن قدرت سیاسی این است که بسیاری از کارگران و سایر نیروهای خلقی را از حداقل معاش ساقط کردهاند. طبیعی است چنین مسئلهای برای کسانی که با معیشت و زندگی پر از مرارت کارگران و زحمتکشان آشنایی ندارند، بیمورد، ثقیل و غیرقابل هضم مینماید. اینان آن کارگری را که در اثر از دست دادن کار و ممرّ درآمدش به ناچار از زن و فرزند جدا میشود نمیشناسند. ولی مسئله تنها به اینجا خاتمه نمییابد، هنگامیکه شعارها و خواستهای کارگران بیکار را مرور میکنیم درمییابیم مسئله «نان» که اینهمه جلب توجه نویسنده را کرده جزء شعارهای اصلی این تحصن نبوده است. جالب اینکه شعارها و خواستهای مطرح شده از طرف کارگران بیکار در مقایسه با رهنمودهای نویسندگان روزنامه کار از عمق و رزمندگی چشمگیری برخوردار است.
نویسندگان مقاله میگویند: «از آنجا که آگاهی سیاسی تودۀ کارگران بیکار پائین بوده و انحرافات سیاسی ـ ایدئولوژیک در میان هواداران ناآگاهِ آنها عمیق میباشد ما شاهد جنبههای منفی در کنار جنبههای مثبت از نظر منافع پرولتری درحرکات آنها میباشیم». ازنظر[این] نویسندگان جنبههای منفی کدامند؟ اندکی پائینتر توضیح میدهند: «برخورد به جنبههای منفی ضروریست بویژه وقتیکه بعضی از حرکات مشخص آنها، نظیر تحصن در وزارت کار… ضربات سیاسی بزرگی به کارگران بیکار وارد میکند».
پس معلوم میشود ازنظر نویسندگان مقاله جنبههای منفی مبارزات کارگران بیکار، تحصن آنها در وزارت کار است که بزعم نویسندگان مقاله «ضربات سیاسی بزرگی بکارگران بیکار وارد میکند». بسیار خوب، ولی خواننده بلافاصله از نویسندگان مقاله توقع دارد که توضیح دهند چرا تحصن در وزارت کار «منفی» است، و در مقابل، رهنمودهای «مثبت» و «انقلابی» اینان چیست؟ بالاخره بجای تحصن، کارگران میبایست چه شیوههائی از مبارزه را انتخاب میکردند.
در اواخرِ مقاله، نویسندگان سرانجام رهنمودهای خود را، منتهی نه در جهت مبارزه با غارت و استثمار، بلكه در زمینه مصالحه و دنبالهروی از «خردهبورژوازی و جناح سیاسی آن در حاکمیت» عرضه میکنند. به این کلمات توجه کنید: «زمانیکه تودههای خردهبورژوازی و جناح سیاسی آن در حاکمیت در مبارزه با امپریالیسم آمریکا وبورژوازی وابسته درگیر است و بطور طبیعی انتظار یاریِ فعال و نامحدود (!!) پرولتاریا را در این نبرد دارد، وظیفه کارگران و نمایندگان سیاسی آنهاست که از این مبارزه ضدامپریالیستی حمایت کنند.» (تکیه بر روی کلمات و پرانتز از ماست).
در متن فوق به چند مسئله اساسی اشاره میشود: اول اینکه اشغال سفارت توسط حاكمیت بمعنای یک مبارزه ضدامپریالیستی است، دوم اینکه بطور طبیعی خردهبورژوازی انتظار یاری فعال و نا محدود!! پرولتاریا را در این مبارزه دارد، سوم و نتیجه منطقی این تحلیل این است که حاكمیت، خردهبورژوازی است و از اینرو ضدّامپریالیست میباشد. و چون چنین است، باید کارگران بیکار از هرگونه برخورد و مبارزهای با حاکمیت «ضدامپریالیست» خودداری کنند و منافع و خواستهای خود را در رابطه با اشغال سفارت ببینند.
بدینسان ازنظر نویسندگان مقاله هرگونه مبارزه کارگری برای تغییر وضع موجود، آب به آسیاب امپریالیسم ریختن است. بعبارت دیگر، نویسندگان مقاله به دقت مبلّغ همان تبلیغات حاکمیت برعلیه پرولتاریا شدهاند. این است شیوههای «مثبت» برای مبارزه کارگران و این است «صف مستقل پرولتاریا» در مبارزه طبقاتی!! در عین حال نویسندگان مقاله معلوم میکنند که این «خردهبورژوازی» و جناح سیاسی آن در حاکمیت است که مبارزه ضدامپریالیستی میکند و نه کارگران. معلوم نیست زمانیکه خردهبورژوازی در حاکمیت اینهمه «محسنات انقلابی» دارد و پرولتاریا میبایست بدنبال آن بیافتد، دیگر چه ضرورتی به تشکل مستقل پرولتاریاست؟!
جالب این است که نویسندگان مقاله به کُرنش در مقابل حاکمیت عنوان «شیوههای اصولی» میدهند. برای کسانی که اینچنین همه چیز را در خدمت حاکمیت میدانند، بسیار طبیعی است، اگرحتّى، تحصن کارگران را در مبارزه با حاکمیت، بمثابه جنبههای منفی قلمداد کنند.
مسئله دیگری که نویسندگان مقاله تبلیغ میکنند در رابطه با اشغال سفارت آمریکاست. اینان کوشش دارند تا آنرا مبارزهای «ضدامپریالیستی» وانمود سازند و «فارغ از این اندیشه» که اشغال سفارت به چه منظوری و برای سرپوش نهادن بر چه مسائلی انجام گرفته است، از همان ابتدا به تبلیغ آن برخاستهاند. اینرا دیگر همه میدانند و ما در اعلامیههای مربوطه بتفصیل توضیح دادهایم که اشغال سفارت بطور عمده بمنظور ایجاد جوّ مصنوعی برای منحرف ساختن افکارتودهها از واقعیتهای اجتماعی موجود و مبارزه واقعی ضدامپریالیستی و همچنین بخاطر بسیج تودهها در تأیید قانون اساسی ارتجاعیِ حاکمیت و در نهایت تسویه حساب جناحهای هیئت حاکمه انجام گرفته است. خواهیم دید که هیئت حاکمه پس از رسیدن به مقاصد خود چگونه بدون اینکه کوچکترین خدشهای به منافع اقتصادی امپریالیسم وارد کند، از طریق صحنه سازی دیگری، تودهها را به تمکین در مقابل امپریالیسم خواهد کشاند.
خواننده از لابلای سطور و جملات این مقاله بخوبی متوجه میشود که انگیزه چنین برخوردی با کارگران در وهله اول بعلت عدم تمکین آنها در مقابل سیاستهای سازشكارانه رهبران سازمان است. این رهبران قبل از اینکه نسبت به کارگران متعهد باشند و منافع آنها را در صدر سیاست و برنامه خود جای دهند، در برابر جناح «واقع بین» هیئت حاکمه خود را مسئول میدانند، و بر این مبنا، زمانیکه تلاشهای آنها در به سازش کشیدن کارگران با حاکمیت به شکست میانجامد، تعادل خود را از دست داده، دیوانهوار به تحقیر کارگران و فحاشی به انقلابیون میپردازند. هر موضعگیریِ قاطع، روشن و آشتیناپذیر را «آنارشیسم»، «خردهبورژوائی» و نادرست قلمداد کرده و بدین ترتیب سهم خود را در کمک به ایجاد زمینه در سرکوب کارگران و نیروهای انقلابی ادا میکنند.
در بخش دیگری از این مقاله نویسندگان روزنامۀ کار مینویسند: «آنها فارغ از این اندیشه که جوّ عمومی ضدامپریالیستی سراسر کشور را فرا گرفته و ضرورت پیوند خاصّ اقتصادیِ بیکاران با مبارزه ضدامپریالیستی توده به امرحساس و فوری بدل شده بود، ظاهراً به نان مورد احتیاج بیکاران فکر میکردند و…..».
از غاصبین نام سازمان چریکهای فدائی خلق باید پرسید، مگر تودههای کُرد برعلیه عوامل امپریالیسم و ارتجاع که با تمام نیرو و امکاناتِ جنگی به شهرها و مناطق کردستان یورش برده و کمر به نابودی خلق دلاور کرد بسته بودند، نیازمند به کمک و پشتیبانی سیاسی و عملی از جانب تمام نیروهای خلق نبودند؟ پس چرا شما در آن شرائط «حساس» چنین فتوائی صادر نکردید؟ آیا مبارزه خلق کرد مبارزهای ضدّامپریالیستی و انقلابی نبود؟ ولی شما همواره تنها چشم به حاکمیت بستهاید و هر عمل آنرا بعنوان مبارزه «ضدّ امپریالیستی» بخورد تودهها میدهید. ارتجاعی که خلق کرد، عرب، ترکمن و بلوچ را بخاک وخون کشید «واقع بین» و «ضدامپریالیست» میخوانید.
اینها همه گواه آنست که شما به تودهها و منافع انقلابی آنها فکر نمیکنید و اساساً اعتقادی به نقش انقلابی و دورانساز خلقها و پرولتاریا ندارید و تمام گفتهها و شعارهای شما در تأیید تودهها پوچ و توخالی است. این سیاست اپورتونیستی شما زمانی روشن میشود که میان تودهها با حاکمیت ارتجاعی درگیری آشکار پیش آید، آنوقت شما از همه امکانات خود در آرام کردن تودهٔ بپاخاسته و در توجیه چهره ارتجاعی حکام استفاده میکنید و هنگامی که علیرغم كوششهایتان نتوانستید توده را به تمکین وادار سازید، آنوقت مبارزات آنها را به باد دشنام و ناسزا میگیرید. نمونه برخورد شما به مبارزات تودهها در آذربایجان، کردستان و کارگران بیکار بهترین دلیل این سیاست سازشکارانه شماست.
خوانندهای که از جریان تحصن در وزارت کار اطلاع صحیحی نداشته باشد بلافاصله پس از قرائت جملات زیر: «در مقابل وزارت کار پاسدارها ضمن عقب نشینی تیراندازی هوائی کردند با وجود این تظاهرکنندگان پس از گذشتن از نردههای وزارت کار وارد ساختمان شده و متحصن شدند»، با خود میگوید این کارگران بیکار چه دیوانههائی هستند که علیرغم رفتار مسالمتآمیز و عقبنشینی پاسداران، اینچنین شدت عمل بخرج میدهند؟ نویسندگان مقاله بنحوی جملات را در کنار هم تنظیم کردهاند تا خواننده را برای محکوم ساختن مبارزات کارگران آماده سازند. آنها فراموش میکنند که همین نمایندگان وزارت کار تاکنون چه دسیسهها و توطئههائی که علیه کارگران بیکار اعمال نکردهاند. وعدههای توخالی، تهدیدها، بگیر و ببندها و یورش مسلحانه به اماكن تجمع کارگران تاکنون برنامه رژیم در مقابله با خواستهای بحق کارگران بیکار بودهاست. کارگران فریاد میکشیدند زن و بچههای ما گرسنه هستند، پول اجاره خانه نداریم، ما ضد انقلابی نیستیم. ما کارگریم و كار میخواهیم. زمانیکه در جلوی وزارت کار تجمع کردند ناگهان با پاسداران ژ۳ به دست مواجه شدند. پاسداران برای ایجاد ترس و وحشت در میان کارگران و متفرق ساختن آنها اقدام به تیراندازی هوایی کردند ولی نویسندگان مقاله به سادگی وقایع بعدی یعنی هجوم چاقوکشان حرفهای و اراذل و اوباش که باتفاق پاسداران به تجمع کارگران حمله کردند و با چماق و چاقو، مشت و لگد به ضرب وجرح آنها پرداختند «تصادفاً» به فراموشی میسپارند ولی هنگامیکه صحنههای برخورد کارگران با نماینده وزارت کار را ترسیم میکنند اینچنین غلوّ مینمایند و از هر چه بود، باضافه هر چه که خود میتوانند نسبت دهند، معرکهای بپا میکنند. سیستم فکری نویسندگان، تمایلات واهداف آنها ایجاب میکند که دست به چنین تحریفاتی برای موجه جلوه دادن موضعگیریهای خود بزنند. معلوم نیست آن «اصولی» که نویسندگان این مقاله و غاصبین نام سازمان از آن دم میزنند در قاموس آنها چه مفاهیمی مییابد.
نویسندگان مقالۀ کار، «وظیفه» خود را بعنوان «محلّل» میان کارگران و «خردهبورژوازی» (بخوانید حاکمیت) بخوبی ایفا میکنند و میگویند: « این زیان تنها به این خاطر نیست که کارگران از صحنه مبارزه سیاسی دور نگهداشته میشوند. همچنین بخاطر این نیز میباشد که به بدبینی توده خردهبورژوا و توده کارگران دامن زده و در نتیجه وحدت این متحد طبقۀ کارگر در مبارزه ضدّامپریالیستی را مشکلتر میسازد.» (تكیه از ماست) در این جمله حدّ اعلاى سازش طبقاتی میان حاکمیت باصطلاح خردهبورژوا با طبقه کارگر تبلیغ شده و به بهانه خردهبورژوائی بودن حاکمیت، حاکمیتی که فعلاً بعنوان نماینده سیستم استثماری وابسته به امپریالیسم در مقابل کارگران که در این سیستم و تحت استثمار آن قرار دارند از پرولتاریا خواسته میشود که در مقابل حاکمیت کرنش کنند. از اینرو: «….وظیفه کارگران و نمایندگان سیاسی آنهاست که از این مبارزه ضدّامپریالیستی حمایت کنند. زمانیکه چنین حمایتی نمیشود بطور طبیعی کارگران ناآگاه را متهم به آمریکائی بودن میکنند» (کار ۳۷).
آری چنین جملاتی در کار، ارگان سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، درج شده و بیانگر نهایت كرنش در مقابل حاكمیت است. اگر بخواهیم نظر نویسندگان را سر راستتر و به زبان ساده بیان کنیم، آنها میگویند چون کارگران به زیر پرچم حاکمیت نمیروند و اوامر او را اجرا نمیکنند بنابراین طبیعی است که حاکمیت چنین اتهام سنگینی را به کارگران وارد سازد. آیا این جز توجیه آنتی ـ کمونیسم و سیاست ضد کارگری حاکمیت چیز دیگری است؟ آیا این جز توهین گستاخانه به کارگران و سایر تودههای خلقی معنای دیگری دارد؟
سخن کوتاه، غاصبین نام سازمان میکوشند تا از مبارزه طبقاتی کارگران و ارتقاء آن به سطح مبارزه انقلابی جلوگیری کنند. اینان نمایندگان سازش طبقاتی و حاملین تزهای رنگ و رو باخته کمیته مرکزی خائن حزب توده هستند. در محسّنات این مقالۀ روزنامۀ كار همان بس که «مردم»، ارگان مرکزی حزب توده، پس از انتشار آن به ستایش از مقاله و تهنیت به غاصبین نام سازمان پرداخته است.
مرگ بر امپریالیسم و سگهای زنجیریش
هر چه مستحکمتر باد صفوف چریکهای فدائی خلق
نابود باد نفوذ موذیانه اپورتونیسم در جنبش کمونیستی ایران
با ایمان به پیروزی راهمان
چریکهای فدائی خلق ایـران
۱۳۵۸/۱۰/۵
از انتشارات: چریکهای فدائی خلق ایران
۱۵ ریال