یادآوری: مقاله حاضر، نوشتهای است منتشر نشده به تاریخ ۲۴ خردادماه ۱۳۵۹ از بیژن هیرمنپور. این مقاله در نقد یکی از مقالات روزنامه «کار»، ارگان سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، شماره ۵۸ به تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۵۹ است.
این نوشته بخشی از نوشتههای بیژن هیرمنپور برای جریان «چریکهای فدایی خلق ایران» است، جریانی که به آن تعلق داشت. جدائی این جریان از سازمان در خرداد ۱۳۵۸ صورت گرفت.
این مطلب از روی فتوکپی دستنویس آن سالها تایپ شده و هرگاه کلمهای کاملاً خوانا نبوده داخل کروشه یک جایگزین همراه با علامت سؤال آورده شده است.
مقاله کوتاهِ حاضر ظاهراً با اشاره به «نامه یکی از افسران سابق حزب توده به نشریه «کار» تحت عنوان «سازمان نظامی، دولت مصدق و حزب توده» نوشته شده است.
در بند موقت «پس از غروب آفتاب آواز میخواند.» آنچه میتوانیم برای تاریخ بکنیم اینست که تاریخ دیروز را بنویسیم. تاریخ امروز را بسازیم. راستی امروز شما تاریخ دیروز را چگونه مینویسید؟
شما که از هماکنون خیانتکاران فردا را معرفی میکنید در مورد خیانتکاران دیروز چه میگوئید؟ [حواسمان؟] متوجه «کار» ۵۸ شد. افسر و عضو سابق حزب توده لابد با تصوری که از ماهیت شما داشته برای شما توضیح میدهد که چگونه پارهای از خیانتکاران دیروز میخواهند خیانت خود را در مقابل خلق توجیه کنند و شما هم نامه او را بطور کامل میآورید ولی در زیرنویس در اصل مطلبِ مورد بحث آن نامه جانب توجیهات کیانوری را میگیرید و بعد هم با جملاتِ «سازمان ما اعتقاد دارد» و «البته این نافی نظریات نویسنده نیست»، قصد دارید کاری کنید که این وضع زیادی توی چشم نخورد و خواننده از خودش نپرسد که اگر اینها در اساس به حرف کیانوری باور دارند چرا این نامه را منتشر کردهاند.
و اما در زمینه ساختن تاریخ امروز شاید دیگر لازم نباشد نشان دهیم که چگونه چهره دشمنان خلق را میآرائید و در «اردوگاه سوسیالیستی» آنها را بدوستانِ موهوم امیدوار میکنید و نیروهای وفادار بهخلق را بعنوان منشأ «بزرگترین خیانتها» معرفی میکنید و همه این کارها را آگاهانه انجام میدهید. مثلاً در همین مقاله «سخنان رئیس جمهور و تلاش ما برای استقرار صلح در کردستان» («کار» شماره ۵۹)، پس از ذکر این سخنان مینویسید: «به گمان ما، این بخش از مواضع رئیس جمهور از جانب همه آن کسانیکه قادرند بحران کردستان را در چارچوب مبارزه علیه امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا مورد بررسی قرار دهند نمیتواند مورد استقبال قرار نگیرد.» در حالیکه خود در چند سطر پائینتر مینویسید: «سخنان آقای رئیس جمهور از حرف تجاوز نکرده و به مرحله عمل در نیامده است.» و باین ترتیب نشان میدهید که تمام این «استقبال» شما و «همه آن کسانی که…» فقط یک مشت حرف توخالی بوده، ولی یکی از حرفهای «آنارشیستها» از نظر شما گویا همین است که تن به این بلاهتها نمیدهند و از این حرفهای توخالی که از عرصه «حرف» «تجاوز» نمیکند «استقبال» نمیکنند.
آنها آقای رئیس جمهور را آنوقتی که هنوز رئیس جمهور نشده بود و آن زمان که سخنران اولین جلسه تشکیل اولین [دسته؟] چماقداران رسمی شد، و هم آن زمانی که شیرینترین سخنانیش را در مورد «اقتصاد توحیدی» میگفت، شناختند. حتی پیش از اینکه هنرنمائیهای چماقبدستان را در زمان [ریاست جمهوریش؟] ببینند و حتی پیش از آنکه برقابت حزب جمهوری اسلامی - و یا اگر «آنارشیست»تر باشیم، برای آنکه مبادا چماقبدستان حزب جمهوری اسلامی در مقابل مقاومت دانشجویان درهم بشکنند -رسماً «مردمِ» خود را بدانشگاه و برای سرکوب دانشجویان دعوت نکرده بود، در کتاب «درباره تئوری مبارزه مسلحانه»، در صفحه ۱۱۵، بروشنی او و امثال او را بدین ترتیب به مردم معرفی کردند: «وقتی بازرگان میگوید اگر شما میخواهید انقلابی کار کنید مرا بیخود انتخاب کردید، خطابش با مردم نیست و بلکه کسانی است که در هیئت حاکمه فعلی واقعاً در به سرِ کار آمدنش مؤثر بودند، ولی امروز خواه برای مردمفریبی و برای برنده شدن در بحثهای تئوریک، خواه بدلیل تأمین زمینه جهت جاهطلبیهای خود در آینده و یا بدلائل دیگر در جمع مردم از «جامعه بیطبقه توحیدی» سخن میگویند و آنچنان جامعهای را قابل وصول میدانند که در آن برای همه غذای کافی برای خوردن و سجاده کافی برای نماز گزاردن موجود است و هر کسی "تا نمازش برجاست غذایش مهیاست"، ولی "وقتی به خلوت میروند" در عمل "آن کار دیگر میکنند". باندهای سیاه مسلح سرهمبندی میکنند و از گروههای اراذل و اوباش که برای حمله به اجتماعات مردم آماده شدهاند سان میبینند. روزنامههای آنچنانی براه میاندازند و غیره…».*
و باین ترتیب نشان دادند که بهیچوجه حاضر نیستند فریب بخورند و به «استقبال» حرفهائی بروند که از «مرحله حرف» خارج نمیشوند.
بله، شما وظیفه تاریخی خود را اینچنین انجام میدهید و مردم را به اموری واهی امیدوار میکنید که خود نیز میدانید واهی هستند. شما پس از بیش از پنج ماه که از «جنگ مقاومت در کردستان» میگذرد، در ص ۲۱ کتاب «اشرف دهقانی بازماندهای از دوران کودکی: درباره دهقانی در مهاباد» ضمن قبول اینکه در جریان همین جنگ ضعفهایی داشتهاید، هنوز بررسی آنرا ببعد موکول میکنید، در حالیکه آنچنان در انتقاد از «آنارشیستها» ناشکیبا هستید که مهلت نمیدهید که حتی متن سخنرانی رفیق اشرف بدستتان برسد، هنوز ماه بسر نیامده از یک سخنرانی یکساعته یک انتقاد ۵۱ صفحهای بیرون میدهید. شما که هنوز مسأله مهمی مانند موضع خود در جنگ مقاومت کردستان را بررسی نکردهاید از «احساس تهوعی» که از دیدن چیزهائی مانند دیدن روسری و عینک بشما دست داد، بتفصیل صحبت میکنید و حرفهائی را به رفیق نسبت میدهید که بعضی از آنها آنچنان بیشرمانه است که بعداً ناچار میشوید آنها را پس بگیرید. روشنفکرانی را که وقتی در اجتماعات سازمان میآیند "روشنفکران انقلابی" نامیده میشوند، «پسرها و دخترها» توصیف میکنید و خلق رزمنده کرد را وقتی به شنیدن سخنان رفیق میروند «مردم کنجکاو»مینامید. بله، شما اینچنین رفتاری میکنید. چهره بنیصدر را میآرائید ومردم را به سخنان تو خالی او امیدوار میکنید و در مورد خودتان سهلانگار و بیمبالاتید ولی همه خشمتان را متوجه «آنارشیستها» میکنید و برای کوبیدن آنها ناگزیر بهاهانت بخلق میشوید.
ولی کاش لااقل در این کارتان صادق بودید. کاش واقعاً آنچه را که «آنارشیسم» مینامید همهجا محکوم میکردید. ما در «کار»۴۷ دیدیم که شما [چند کلمه ناخوانا] را بر عمل آنارشیستی خردهبورژوازی [دمیدید؟] ولی همواره نسبت به این کار «آنارشیستی» از شما تعریف و تمجید شنیدهایم. راستی چرا یک بام و دوهوا؟ اگر بجای دانشجویان پیرو خط امام «آنارشیستها»ی دیگری سفارت را تسخیر میکردند باز هم شما با این لحن از آنها سخن میگفتید و یا وضع فرق میکرد؟ فرقش در کجاست؟ هم ما میدانیم و هم شما. راستی چرا شما که درمقالۀ «کارگران باید با آفرینش تولید و بهرهوری مانع کار تبلیغات نفاقافکنانه دشمنان خود شوند»، به کارگران توصیه میکنید که با بکار انداختن چرخ صنایع وابسته هم دولت را نجات دهند هم وسیله «تبلیغات نفاق افکنانه» (بین چه کسانی؟) را از دست دشمنان خود بگیرند، چرا به این دانشجویان خط امام نیز توصیه نمیکنید این پنجاه و چند مزدور را آزاد کنند تا امپریالیستها «بهانه» تحریک بر علیه دولت» را نداشته باشند؟ اگر شما واقعاً با عمل «آنارشیستی» مخالفید چرا آنرا بیان نمیکنید؟ و یا شما فقط بطور موضعی و برای خوشایند قدرت حاکم دچار احساسات ضد امپریالیستی شدهاید؟
شاید تصمیم دارید از صف انقلاب خارج شوید و بر سر راه آن کمین کنید؟ ما علائمی در دست داریم که در همین «کار»۵۹ منعکس است. شما که همانطور که در بالا دیدیم همین یکی دو ماه پیش تنها اختلاف اساسی خود را با «پیکار» در همان تز «سوسیال امپریالیسم» میدیدید، چه شد که یکباره بفکر آن افتادید در «کار» ۵۹ پرونده پیکار را از یکسال پیش باز کنید و خطاهایش را تذکر دهید؟ چه پیش آمده است؟ آیا عبارات «فشار از پائین» …افزایش خصلت انقلابی دولت …که درمقالۀ «گرایشات آنارشیستی و سندیکالیستی پیکار» (ص ۱۰ «کار» ۵۹) مطرح شد اگرچه بشکلی گذرا و معترضه، باز نمودار تحول تازهای نیست؟ آیا این نشان نمیدهد که کسانی که تا دیروز پشت سرِ کتاب «چه باید کرد؟ و شعار «تشکیل حزب» پنهان شده بودند، حالا که احساس کردهاند که «در محاسبه قدرت» «وزنه»ای شدهاند بفکر آن افتادهاند که پشت سرِ کتاب دو تاکتیک سوسیال دموکراسی لنین و «فشار از بالا» پنهان شوند. آیا این امیدواری نیست که شاید رژیم کنونی ناچار شود از وجود آنها استفاده کند و آنوقت بحث معروف «فشار از پائین» و «فشار از بالا» لازم بیاید؟
بهرحال ما نمیخواهیم تاریخ را از حالا بنویسیم و فقط تذکری دادیم که بگوئیم حواسمان جمع اموری هست که هم اکنون میگذرد. وقتی میبینیم که کسانیکه تا دیروز «آنارشیستها» را سرزنش میکردند که گویا به مبارزه طبقه کارگر با سرمایهدار بهای کافی نمیدهند، امروز کارگران را دعوت به سطح افزایش تولید و بهرهوری میکنند بدون آنکه «تولید» برایشان صفت سرمایهداری داشته باشد و بدون آنکه تکلیف مبارزه طبقه کارگر را با طبقه سرمایهدار در این شرایط روشن کنند، ناگزیر باید شک کرد و دید اینها که دارند بساطشان را از کارخانه جمع میکنند، قصد انتقال به کجا را دارند؟ آیا از تاریخ چیزی بخاطرشان مانده و زمانی را بیاد میآورند که قیام آذربایجان راه تودهایها را به کابینه باز کرد؟ البته ما تاریخ را بطور جدی قابل تکرار نمیدانیم ولی در نوشتههای روزنامه «کار» بنحوی میتوان دید. نویسندگان این روزنامه توهماتی از این شوخیتر را هم جدی میگیرند.
۲۴ خرداد ۱۳۵۹