به خاطره چریک فدائی خلق رفیق شهید محمدحسین خادمی تقدیم میشود.
از انتشارات چریکهای فدائی خلق ایران
مرداد ماه ۱۳۶۱
صداقت، صمیمیت، کاردانی، پُرشوری، خستگی ناپذیری، رفیق محمدحسین خادمی سمبُل همه این خصائل انقلابی بود.
رفیق محمدحسین خادمی در سال ۱۳۳۷ در خانوادهای متوسط در شهر بروجرد به دنیا آمد. با توجه به محیط سیاسی زادگاهش که انقلابیونی چون چریک فدائی خلق مادر مبارز عزت غروی، رفیق همایون کتیرائی و رفیقی چون دکتر اعظمی را در خود پرورش داده بود و با توجه به جو سیاسی خانوادهاش، رفیق محمدحسین از همان ابتدا با مسائل سیاسی آشنا شد. او تلاش زیادی برای درک معضلات اجتماعی و کسب آگاهی سیاسی میکرد و اندیشه خدمت به خلق، کم کم وجود او را فرا میگرفت. پس از اتمام دوره دبیرستان، تصمیم به ادامه راه رفیق صمد بهرنگی گرفت. از اینرو علیرغم برخورداری از نمرات بالا در کنکور سراسری به دانشگاه تربیت معلم رفت. در این سالها که اختناق در جامعه بیداد میکرد، تلاش او برای ارتقاء سطح آگاهیِ سیاسی خود، مبارزهای را دربر میگرفت که او در این جهت علیه وضع موجود مینمود. این مبارزه، ارزش و اهمیّت کتابهای انقلابی، لزوم مخفی کاری، زیرکی و هوشیاری را به او میآموخت.
یورش وحشیانه ساواک منفور به خانواده رفیق که به بهانههای مختلف صورت میگرفت او را از نزدیک با دشمن آشنا میکرد و کینه به دشمن و عزم رهائی خلق را در دل او بارور میساخت، بخصوص دستگیری یکی از برادران رفیق در سال ۵۴ توسط مزدوران رژیم شاه تأثیر زیادی در عزم انقلابی او بجا گذاشت. در این زمان او دیگر با بیتابی هرچه تمامتر درصدد ارتباط با سازمان چریکهای فدائی خلق برآمد تا در راه پُرشُکوه این سازمان، همچون یک چریک فدائی خلق به وظایف انقلابی خویش عمل نموده و دِین خود را به خلق ادا نماید. از طریق آشنائی با رفیق مجتبی خُرم آبادی و ارتباط با گروهها و محفلهای سیاسی موجود در ایران که به نحوی با سازمان چریکهای فدائی خلق در رابطه بودند رفیق، دیگر تماماً به کار انقلابی میپرداخت. جسارت انقلابی و سخت کوشی او در این دوره برای انجام وظایف انقلابی به قدری برجسته بود که تمام رفقایش را مجذوب خود میکرد. همه از صداقت انقلابی و پاکباختگی رفیق شدیداً تحت تأثیر قرار میگرفتند.
در اواخر سال ۵۵ که ساواک برای چندمین بار به خانواده رفیق یورش بُرد، او نیز به همراه دیگر اعضای خانوادهاش دستگیر شد. ولی با توجه به بازجوئی درخشانی که به ساواک پس داد، دشمن نتوانست شناختی از او بدست آورد. معهذا وی پنج ماه در زندان رژیم شاه بسر بُرد و هنگامی که از زندان آزاد شد همواره این جمله رفیق یوسف زرکاری که: «زندان آموزشگاه انقلابیون است» بر سر زبان او بود. او تجربه زیادی از این دورۀ زندگی مبارزاتیش گرفته بود. عشق به تودهها و کینه به دشمن در دل او زبانه میکشید و اندیشه بکارگیری تمامی قابلیتها و تمامی َتن و جانش در راه انقلاب سراپای وجودش را میسوزانید. از اینرو پس از آزادی از زندان وقتی تلاش او برای ارتباط با سازمان با توجه به وارد آمدن ضربات سخت بر پیکر آن بجایی نرسید مصمم شد به همراه عدهای دیگر از دوستان انقلابیاش مستقلاً در جهت پیشبُرد خط مشی مبارزه مسلّحانه اقدام نماید. این تلاش، با دستگیری مجدد رفیق به سرانجام نرسید. پس از رهائی از زندان، دیگر امواج خروشان مبارزات تودهها اوج گرفته و میدان وسیع فعالیت در مقابل انقلابیون گشوده بود. رفیق محمدحسین در مبارزات تودهها شرکت جُست و با توجه به انرژی انقلابی بیکران و کاردانی و تجربیاتی که از زندگی تودهها آموخته بود و سطح آگاهی سیاسی نسبتاً بالایش، توانست نقش مؤثری در این مبارزات ایفاء نماید.
بعد از قیام ۲۲-۲۱ بهمن، پس از شکل گیری مجدد «چریکهای فدائی خلق ایران» او از اولین رفقائی بود که به سازمان ما پیوست. رفیق محمدحسین علیرغم سن کماش، فردی پخته و مجرب به حساب میآمد. خیلی زود توانست با خصال انقلابی خود، احترام رفقای سازمانیاش را برانگیزد. رشد سیاسی او در سازمان به قدری سریع بود که پیش از هر رفیق هوادار دیگر کاندیدای عضویت در سازمان گردید و مدتی بعد به عضویت سازمان پذیرفته شد.
در این دوره که سازمان برای حلّ مسائل مالیاش دست به مصادره بانکهای مختلفی زد، رفیق محمدحسین یکی از معدود افرادی به شمار میآمد که در حالی که در حوزههای مختلفِ کار تشکیلاتی شرکت میکرد، یکی از اعضای فعال و ثابت تیم عملیاتی نیز بود. او در چندین مصادره بانک با شجاعت کامل عمل نمود.
خستگی ناپذیری در کار از خصوصیات برجسته رفیق بود. او علیرغم آن که به تنهائی مسئولیت یک بخش از انتشارات سازمان را به عهده داشت، در کارهای دیگر نیز فعالانه شرکت میجُست. همواره رفقا برای انجام سختترین و سنگینترین وظایف تشکیلاتی از جمله به رفیق محمدحسین مراجعه میکردند و او با پشتکار، علاقه و شوری بیپایان از آنها استقبال میکرد و بارهای بار نشان داد که شایستگی انجام وظایف تشکیلاتی مشکل و سنگین را دارد. او تمامی مشکلات و ناملایمات را با عشق به رفقا و ایمان به پیروزی راه پُرافتخار سازمان با آغوش باز میپذیرفت. عشق او به رفقا تا به آن حدّ بود که وقتی آنان را میدید، صورتش َبشاش میشد و انگار تمامی خستگیها یکباره از تنش زدوده میشد.
در جریان انشعابِ تحمیلی به سازمان، رفیق محمدحسین آن را محکوم نمود و با انرژی هرچه تمامتر برای ترمیم ضربات وارده به سازمان تلاش کرد. در این زمان با توجه به لو رفتن یک خانه علنی که رفیق به آن جا رفت و آمد داشت، در دام تیم تعقیب و مراقبت ساواک جمهوری اسلامی افتاد. هوشیاری بینظیر رفیق با توجه به آشنائی او به حرکت چریکی در شهر (و از آن جا که بیاغراق از تمام کوچه و خیابانهای تهران شناسائی داشت) باعث شد که متوجه این تعقیب بشود و آن را با رفقای سازمانی مطرح نماید.سازمان نیز درعین حال که از همان زمان سعی در پاک کردن ردهای پلیسی مینمود، تیمی را برای شناسائی و اعدام انقلابی مزدوران تعقیب کننده در نظر گرفت ولی مشکلات فراوانی که بخصوص در رابطه با هجوم وحشیانه رژیم به تودهها و نیروهای مبارز برای سازمان پیش آمده بود، باعث شد طرح برای چند روز به عقب بیافتد ولی دیگر دیر شده بود. مزدوران که ابتدا ردّ رفیق را گم کرده بودند مصمم بودند در اولین فرصت او را دستگیر سازند.
بالاخره رفیق محمدحسین در ۳۱ شهریور ماه علیرغم استفاده از قرص سیانور، زنده به دست دژخیمان جمهوری اسلامی اسیر گشت. ساواکِ رژیم او را به زیر شکنجههای وحشیانه کشیدند و بطوری که بعدها آشکار شد، دژخیمان پاهای رفیق را تا زانو سوزانده بودند. ولی رفیق محمدحسین، رفیقی که عشق به خلق و کینه به دشمن با سراپای وجودش درآمیخته بود کمترین سستیای از خود نشان نداد و با ایمانی پُرصلابت به آرمان پرولتاریا تمام اطلاعات و اسرار سازمانی را در سینه خود محفوظ ساخت. حتّی قرارهای ثابت رفیق نیز سالم ماندند.
بالاخره رژیم وابسته به امپریالیسم خمینی در تاریخ ۷ آبان ماه ۶۰ رفیق محمدحسین خادمی را به جوخه اعدام سپرد. ستارهای پُرفروغ از آسمان پُرستاره خلق فروافتاد ولی فروغ اندیشهها و برخوردهای انقلابی رفیق همواره روشنی بخش وجود رفقائی است که با الهام از پاکباختگی و صمیمیت انقلابی او با عزمی راسخ راه پُرشکوهش را ادامه میدهند.
یادش را گرامی بداریم و راهش را ادامه دهیم. با ایمان به پیروزی راهمان چریکهای فدائی خلق ایران
با ایمان به پیروزی راهمان
چریکهای فدائی خلق ایـران
* * *
بیش از سه سال از استقرار رژیم کنونی در ایران میگذرد. نظری اجمالی به آنچه که در این مدت گذشته است، سرعت بیسابقه تحوّل امور را چه در جانب بالائیها و چه در جانب پائینیها نشان میدهد. رژیم جدید در آغاز تمام طبقه بورژوازی وابسته و خُردهبورژوازی وابسته را نمایندگی میکرد ولی خیلی زود مصالح حِفظ نظام، بالائیها را به جان هم انداخت۱: «بازرگان نخست وزیر ایران»، «نخست وزیر منتخب امام»، نوکر آمریکا خوانده شد و به کناری گذاشته شد و همراه با برکناری وی در همه جا تصفیههای بزرگی صورت گرفت. بنیصدر که زمانی سخنرانیِ مراسم افتتاحیۀ اولین دسته رسمی چماقداران سازمان یافته یعنی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را برعهده داشت، امروز در پاریس از اینکه کمونیستها نمیگذارند در ایران دموکراسی برقرار کند و با او همان طور برخورد میکنند که حزب توده با مصدق برخورد کرده، رنج میبَرد و تاریخ را به دلسوزی برای خود فرامی خوانَد و رئیس جمهوری که با هزارگونه تقلب و دغلکاری، چه در تنظیم قوانین و چه در نحوه رأی گیری، از صندوق بیرون آورده شد، در جریان تحوّل حوادث، از قدرت برکنار شد. حکومتی که بسیاری از تحلیلگران نادان آن را حکومت روحانیون میدانستند حتّی به روحانیونی که در آغاز با وی همدست بودند، تاخت. در زمینۀ حمله به روحانیون و شکستن حُرمت آنها، این رژیمِ به اصطلاح روحانی بدعتی گذاشت که در تاریخ روحانیت اسلام بیسابقه است: شریعتمداری که کشتار خلق ترکمن، خلق کُرد و خلق عرب را به رژیمِ کنونی تبریک میگفت و حمایت همه جانبهاش را از پاسداران و ارتشیان در کشتارِ خلق اعلام میکرد، در جریان امور، خود به پشت تلویزیون کشیده شد و اظهار ندامت کرد.
خلاصه در این سه سال، در بالا سنگ روی سنگ بند نبود و حفظ و بقای نظام سرمایهداری وابسته به امپریالیسم همه را به جان هم انداخته بود. ولی علت این همه تحوّل را در بالا، نه در بین خود بالائیها بلکه در شرایط بحران نظام اقتصادی- اجتماعی و مبارزات خلق باید جستجو کرد. روزهای خوش جمع کِلارک، خمینی، هویزر، بهشتی، بازرگان، مطهری، یزدی، قطب زاده، امیرانتظام، مراغهای و نزیه با چه سرعتی گذشت! بسیاری ازاینها رفتند ولی یک چیز باقی ماند: ارتشی سازمان یافته و نیرومند و نیروی پاسدار متشکّل در خدمت این ارتش.
در صحنه اجتماعی در درون طبقه حاکم، بنابر طبیعت نظام، بخش بوروکرات،۲ که در جریان نهضت مردم تضعیف شده بود و زیر مستقیمترین آماج جنبش قرار داشت، بار دیگر خود را سازماندهی کرده، بخشهای غیربوروکراتیک که به عینه میدیدند بدون حمایت دولت قادر به سر و سامان دادن کار و کسب خود نیستند، در سازمان یافتن بخش بورژوازی بوروکرات کمک بسیار کردند. ولی بتدریج که این بخش خود را تجدید سازمان داد، دیگران را از قدرت راند. همه تحولاتی را که در بالا در طی این مدت صورت گرفته میتوان با تجدید قوای تدریجی این بورژوازی بوروکرات و دست اندازی هرچه بیشتر آن بر بخشهای جدیدی از اقتصاد و نیازهای این بورژوازی بوروکرات در سرکوب جنبش مردم، در هر مرحله توضیح داد.
در اواخر دوران شاه و قبل از خیزش مردم، بورژوازی بوروکراتیک برنامههای وسیعی را برای دست اندازی بر بخشهای جدیدی از اقتصاد و مخصوصاً بخش توزیع تدارک میدید. فروشگاههای بزرگ سراسری و شرکتهای تعاونی توزیع در این رابطه بوجود میآمدند و بانکهای دولتی در دور افتادهترین نقاط کشور، روابط اقتصادی مردم را کنترل میکردند. خُردهبورژوازی شهری در مبارزات خود با حمله به این مراکز ناراحتی خود را از این جریان نشان میداد. بورژوازی بوروکرات، در آغاز، پس از روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی آن قدرت را نداشت که اهداف خاصّ خود را که با تحوّل طبیعت سیستم نیز تطبیق میکند، پیش ببرد و به همین جهت ما در آغاز شاهد رشد شدید خُردهبورژوازی مخصوصاً در بخش مبادلات هستیم.
در روستاها نیز، موقتاً با تسخیر زمینهای بورژوازی بوروکرات و زمینهای ملّی شده که کنترل آنها با دولت بود، شاهد گسترش بیش از پیش تولید خُرده بورژوائی و تقلیل کنترل دولت هستیم. ولی همه اینها که بازتابهایشان در سیاست، چه در درون بالائیها و چه در درون پائینیها به روشنی و به فوریت احساس میشد، زودگذر بود. بورژوازی بوروکرات با سرعت به سازماندهی خود پرداخت و چون دستگاه بوروکراتیک قبلی را برای انجام مقاصد خود کافی ندید برطبق سیاست کلی خود، یعنی کوبیدن انقلاب به نام انقلاب، نهادهای جدیدی بوجود آورد و آنها را زائیده انقلاب جلوه داد که مهمّترین آنها جهاد سازندگی بود. بنیاد مستضعفان، بنیاد مسکن، دادگاههای انقلاب و دادگاههای صنفی و انواع مؤسسات از این قبیل همه بر بوروکراسیِ قبلی اضافه میشد تا کنترل بورژوازی بوروکرات را در شهر و دِه مستحکم کند و در سیاست، دعوای بهشتی و بازرگان و خامنهای و بنیصدر را دامن بزند.
دو عامل، مخصوصاً بورژوازی بوروکرات را در دست اندازی به بخشهای دیگر تحریص و تشویق نمود. یکی کم شدن درآمد نفت۳ و دیگری جنگ ایران و عراق. کم شدن درآمد نفت ایجاب میکرد که خرج دستگاه سرکوب و ماشین عظیم بوروکراتیک از داخل خود کشور تأمین شود، ولی در داخل کشور در دست کارگران و دهقانان ما چندان چیزی نبود که دولت بتواند مخارج خود را از آن تأمین نماید. هرچه بود در دست بورژوازی وابسته و خُردهبورژوازی وابسته به آن متمرکز بود. در اینجاست که میبینیم بورژوازی بوروکرات شروع به دست اندازی به کیسه بخشهای دیگر بورژوازی وابسته میکند. با ایجاد ترس و ارعاب مستقیماً از آنها باج میگیرد. زمینها و اموال با ارزششان را مصادره میکند، جریمههای هنگفت بر آنها میبندد و سرانجام مالیاتهای بیسابقه وضع میکند. جنگ ایران و عراق فرصتی طلائی برای بورژوازی بوروکرات پیش آورد تا تقریباً اساسیترین بخش توزیع را به خود اختصاص دهد و از طریق شبکهای وسیع جیره بندی مواد مورد نیاز مردم را عملی کرده، همه چیز را در کنترل خود بگیرد.
ولی اگر مبارزه در درون بالائیها چنین شدت و حدتی به خود گرفته، مبارزۀ بین بالائیها و پائینیها در همین مدت با شدتی دهها برابر این جریان داشته است. توهمات خلق نسبت به رژیم جدید مانع از آن نشد که آنها از همان نخستین روز در زندگی روزمره خود عملکرد آن را نبینند و در مقابل آن حتّی الامکان به مقابله برنخیزند. اگر در بین بالائیها بر سر نحوۀ استثمار و نحوه سرکوب مردم درگیری بود، همه در مورد لزومِ سرکوب خلق با یکدیگر توافق داشتند. بازرگان از همان آغاز برای پاسداران از خیانت فدائیان سخن میگفت و بنیصدر بند پوتین سربازان را در کُردستان مُحکم میکرد.
رژیم جدید بیمحابا کارخانجات را تعطیل میکرد و بدون هیچ تعهدی در مقابل کارگران، آنها را بیکار مینمود و در مقابل اعتراضات کارگران، دستههای چُماق به دست و پاسداران مسلّح را قرار میداد. در روستا به کمک دادگاههای انقلاب و نیروهای مسلّح به سرعت درصدد بازپسگرفتن زمین هائی برآمد که دهقانان مصادره نموده بودند. خُردهبورژوازی شهری را با انواع جریمهها و باجگیریها مورد چپاول قرار داد و برای آن که مسئولیت خود در نابسامانی وضع اقتصادی و علل واقعی این نابسامانی را از چشم مردم پنهان کند، گاه آنها را در انظار عمومی شلاق زد و به بهانههای گوناگون بخش بزرگی از خُردهبورژوازی روشنفکر را از کار بیکار کرد و وحشیانه به مشاغل موقتیکه توده بیکار شهری برای خود تهیه میکرد، تاخت و خانههای آنها را بر سرشان خراب نمود.
در زمینه سیاسی، هر حرکتی در پائین، واکنشی در بین بالائیها برجای گذاشت و هر تصفیه حسابی در بالا با سرکوبی وحشیانه در پائین همراه بود و در جریان این بده و بستان بود که این رژیم به بزرگترین مکاری سیاسی خود دست زد و وقتی که تودهها را کاملاً در مقابل خود دید، خیمه شب بازی تسخیر سفارت آمریکا را بپا کرد و از این طریق بسیاری از حسابهای خود را در بالا و پائین تصفیه نمود و بلافاصله این نقش را به جنگ با عراق منتقل کرد.۴
در سرکوب جنبش مردم، رژیم اساساً بر نیروی مسلّح تکیه میکند ولی مخصوصاً در آغاز از توهّم مردم نسبت به خود و تبلیغات عوام فریبانه ضدامپریالیستی استفاده بسیار زیادی میکرد و سردرگمی سازمانهای سیاسیِ خلقی در مورد وضعیت جدید و طبیعت رژیم موجود و همچنین خط مشی و سازمان مبارزه، زمینه مانور وسیعی برای این سیاست عوامفریبانه فراهم نمود.
سازمان چریکهای فدائی خلق که در آغاز تنها سازمانی بود که روشنفکرترین عناصر خلق را به دور خود جمع میآورد، مدتی نسبتاً طولانی از هرگونه اظهار نظری در مورد ماهیت رژیم جدید خودداری کرد و از سازماندهی نیروهائی که چشم امید به او بسته بودند، سر باز زد. پس از آن که سرانجام دست به ارائه تحلیلی از ماهیت دولت زد، در حاکمیت، دو جناح خُردهبورژوازی و بورژوازی لیبرال تشخیص داد و امپریالیسم را از یاد بُرد و در موضع گیریهای مقطعی خویش اساس کار خود را بر بندبازی میان این دو نیرو در درون حاکمیت قرار داد بدون آن که هیچ گونه مسئولیتی در قبال مردمی که در تجربه روزمره خود به ماهیت این رژیم پی میبردند، احساس کند. در چنین جوی بود که انواع و اقسام سازمانهای کوچک کمونیستی بوجود آمد، بدون آن که بتوانند با جنبش مردم ارتباط برقرار کنند و آن را سازماندهی و رهبری نمایند. روشنفکران کمونیست در این مدت انرژی و تحرّک و فداکاری بسیار قابل تحسینی از خود نشان دادند. همه جا بودند، ولی بدون آن که کار خود را سازماندهی کرده باشند و بدون آن که هدف استراتژیک مبارزه را در نظر بگیرند.
سازمان مجاهدین خلق به خوبی توانست از محیط مساعدی که برای رشد آن در میان تودهها بوجود آمده بود، استفاده کند و در طی همان چندماه اولِ حکومت جدید، سازمان خود را که در آغاز عملاً در جامعه وجود نداشت، در سراسر کشور گسترش دهد. ولی تحلیل این سازمان از ماهیت رژیمِ جدید، وی را در شرایطی قرار داد که نه تنها خود را از مبارزات تودهای کنار میکشید، بلکه بر توهّم تودهها نسبت به این رژیم دامن میزد.
عدم شناخت صحیح سازمانهای کمونیستی و دموکراتیک از ماهیت دولت، تلخترین ثمره خود را در جریان گروگانگیری سفارت آمریکا به بار آورد. رژیمی که داشت در میان تناقضات داخلی در زیر ضربات مبارزات خلق آخرین روزهای عُمر خود را میشمرد، ناگهان با مضحکه تسخیر سفارت، ژست قهرمان ضدامپریالیستی به خود گرفت. در یکی دو روز اول، مردم با ناباوری به این حرکات نگریستند ولی سازمانهای کمونیست و دموکراتیک با تمجید و تشویق به سوی سفارت آمریکا به راه افتادند تا از «قهرمانی»های «تسخیرکنندگان» تجلیل کنند. بسیاری از مردم به این توهّم دچار شدند که شاید واقعاً این یک حرکت ضدامپریالیستی و انقلابی بزرگتر از انقلاب اول باشد و رژیم در این تنور داغ، نان خود را پخت و میخ خود را مُحکم کرد.
در اثر فقدان رهبری صحیح و سازمان یافته، مبارزات دلاورانه خلق و ازخودگذشتگیهای روشنفکران انقلابی به ایجاد یک جنبش انقلابی جدی و پیگیر سراسری توفیق نیافت. خلقهای ترکمن و عرب و تودههای کارگری و صیادان شمال همه به نوبه خود سرکوب شدند و تنها مبارزه خلق کُرد است که توانسته است در این مدت، بیش از سه سال علیرغم تمام فراز و نشیبها و ضعف رهبری، تاکنون دلاورانه ادامه یابد و به همین دلیل نیز بزرگترین امیدِ انقلاب ما را تشکیل میدهد.
در یک سال اخیر، دیگر هرگونه توهّمی نسبت به ماهیت این رژیم در میان مردم از بین رفته و به همین جهت نیز رژیم برای حفظ نظام وابسته به امپریالیسم به عریانترین شکلِ سرکوب متوسل شده و تا آنجا پیش میرود که هر معترضی را به جوخههای اعدام میسپارد و آشکارا اعلام میکند که قصد ندارد جُز از طریق کشتار و اختناق به حکومت خود ادامه دهد.
در صفِ نیروهای خلق تحولات جدیدی بوجود آمده است. مجاهدین خلق که در گذشته خود را از مبارزات مردم با رژیم کنار میکشیدند، اکنون به مبارزهای خونین و دلاورانه با رژیم برخاستهاند و کم هستند سازمان هائی که لزوم مبارزهای جدی علیه رژیم حاکم را، بعنوان امری مبرم و آنی، اذعان نکنند. ولی اگر در مورد لزوم مبارزه توافقی بیسابقه نسبت به دو سال قبل وجود دارد، در مورد شکل این مبارزه و ترکیب سیاسی نیروهای درگیر در این مبارزه و هدفهای این مبارزه اختلاف نظرجدی وجود دارد و پیچیدگی وضعیت کنونی از همین امر ناشی میشود.
در صف مخالفین رژیم کنونی، انبوهی از شخصیتها و نیروهای سیاسی وابسته را میبینیم که یا به رژیم سابق تعلق دارند یا بتدریج از همین رژیم جدا شدهاند. فهرست طولانی اینها روزبهروز طولانیتر میشود. اینها امروز در مقابل رژیم قرارگرفتهاند و به مخالفت با آن، سخنان بسیار میگویند. ولی در عمل خطری مستقل را برای آن تشکیل نمیدهند و مادامی که امپریالیزم از این رژیم حمایت میکند و درصدد جایگزینی آن با رژیم دیگری نیست، مسلماً از اینها هم عملی جدی سرنخواهد زد.۵ ولی وجود مخالفت آنها برای امپریالیسم و رژیم موجود تاکنون «برکت»های بسیار داشته است. امپریالیسم با توجه به بحران عمیق جامعه و بیثباتی رژیم موجود، همواره باید کسانی را در اختیار داشته باشد که در صورت لزوم برای جابجائی مهرهها به کار روند و از سوی دیگر رژیم نیز به «برکت» وجود این مخالفین مرتباً دستگاه بوروکراتیک و مخصوصاً دستگاه سرکوب خود را تصفیه میکند و محیط ترس و ارعاب را در آن برقرار مینماید. وجود اینها هیچ مشکل عملی یا نظری برای جنبش ما بوجود نمیآورد. دلیل مخالفت آنها روشن است و مورد استفاده آنها نیز برای امپریالیسم روشن است.
ولی در صف نیروهای خلقیِ مخالفِ رژیمِ جدید، سردرگمی هائی موجود است. حضور بنیصدر در «شورای ملّی مقاومت» در کنار مجاهدین و شیوه مبارزه «شورای ملّی مقاومت» علیه رژیم موجود و هدفهای استراتژیک این مقاومت، وضعیت پیچیدهای را بوجود آورده است. مجاهدین نیروی نسبتاً قابل توجهی را به میدان مبارزه مسلّحانه چریک شهری وارد کردند و حماسههائی شورانگیز از مقاومت آفریدند و ضرباتی نسبتاً قابل ملاحظه به مقامات اداره کننده رژیم کنونی وارد ساختند و تاکنون در این راه چندین هزار نفر شهید و اسیر دادهاند. رژیم در رابطه با این مبارزه مسلّحانه پُردامنه ناگزیر شد چهره واقعی خود را به معرض تماشای عموم بگذارد ولی در عین حال میبینیم که آنها مدام بر جنبه «تاکتیکی» این مبارزه تکیه میکنند و اساس کار خود را از بین بردن «رژیم خمینی» قرار دادهاند، نه سلطه امپریالیستی، ارتش و ارگانهای سرکوب وابسته به امپریالیسم. آنها بنیصدر، این مهره شناخته شده را به عنوان «رئیس جمهور منتخب مردم» پذیرفتهاند و به بهانه اسلامی بودن ایدئولوژی خود و مسلمان بودن مردمِ ایران اصرار در مذهبی بودن دولت موقت آینده دارند. آنها با این کارِ خود عملاً راه اتّحاد را بر روی کمونیستها میبندند و از سوی دیگر فریاد وحدتطلبی سر میدهند و هرگونه انتقادی را از این شکلِ اتّحاد در تبلیغات خود به عنوان کارشکنی در راه مبارزه و بیاعتنائی به خون «شهدای مجاهد» جلوه میدهند.
از سوی دیگر مسئله اتّحاد عمل با مجاهدین در صحنه مبارزه برای کمونیستها نه تنها در مقطع کنونی بلکه در آیندهٔ جنبش تأثیر بسیار دارد. با صِرف انتقاد از ترکیب شورای مقاومت و برملا کردن نقش بنیصدر و طبیعت رفرمیستی برنامه شورای ملّی مقاومت نمیتوان مسئله همکاری مبارزاتی با مجاهدین را حلّ شده و منتفی دانست. همانطور که در کُردستان نمیتوان با صرف بحث در طبیعت رهبری حزب دموکرات و یا حتّی کمتر از آن درباره پایگاه طبقاتی پارهای از رهبران آن، مسئله اتّحاد عمل با پیشمرگان حزب دموکرات و همکاری عملی با این حزب را حلّ شده و منتفی دانست. چنین برخوردِ ُدگماتیک و قالبیای نه نشانه پایبندی به اصول که دلیل عجز از حلّ مسائل عملی جنبش است. اگر مجاهدین امروز با بنیصدر متحد میشوند، یکی از دلائل عُمده آن ضعف جنبش کمونیستی است و هرگونه اتحادِ پایدار مجاهدین به عنوان نمایندگان خُرده بورژوازیِ دموکرات با کمونیستها منوط به قدرت گرفتن جنبش کمونیستی در عرصه مبارزه است. به نظر ما در حال حاضر از جانب پارهای نیروها برخوردی پاسیفیستی نسبت به مجاهدین و شورای ملّی مقاومت صورت میگیرد که با مصالح خودِ جنبش انقلابی خلق مغایرت دارد. این نیروها به نحوی به مبارزه مسلّحانهای که امروز عُمدتاً توسط مجاهدین در شهرها صورت میگیرد، میتازند و آن را محکوم میکنند و مثلاً آن را «پیش از وقت» دانسته و وسیلهای در دست رژیم برای توجیه اعدام انقلابیون جلوه میدهند. اینها نمیخواهند در نظر بگیرند که اگر پس از حوادث ۳۰ خرداد ۶۰ حضور مسلّحانه مجاهدین در صحنه مبارزه نبود و در مقابل آن یورش وحشیانه، این عکس العمل شجاعانه صورت نمیگرفت، شرایط مناسبی برای برقراری اختناق بوجود میآمد بخصوص که این بیعملی، بیاعتمادی شدیدی را بین تودهها نسبت به پیشاهنگ ایجاد میکرد. اینگونه انتقاد پاسیفیستی از مبارزه مجاهدین، محیط بدبینی میان کادرها و هواداران این سازمان و کمونیستها ایجاد میکند و به عناصر وابسته درون شورای ملّی مقاومت امکان میهد که هر چه بیشتر تبلیغات ضدکمونیستی را این بار به نام دفاع از مجاهدین دامن بزنند و صف خلق و ضدخلق را که در حال حاضر در درون شورای ملّی مقاومت مخدوش شده است، بیش از پیش مخدوش کنند. انتقاد از نارسائی «تاکتیک مبارزه مسلّحانه» به نحوی که امروز توسط مجاهدین به کار میرود و طبیعت اتّحاد مجاهدین با نیروهای وابسته در درون شورای ملّی مقاومت یک چیز است و در نظر داشتن نتایج مثبت و زمینههای اتّحاد عمل در صحنه مبارزه و سعی در جذب عملی مجاهدین به سوی کمونیستها چیز دیگر. نباید اجازه دهیم که هتاکی و فحاشی جای انتقاد و پُرگوئیهای روشنفکرانه جای عمل انقلابی و منافع تنگ گروهی جای مصالح کل جنبش را در برخورد بین نیروها بگیرد.
اکنون در پرتو این ملاحظاتِ مقدماتی نظری کوتاه به وضعیت خود بیفکنیم.
سازمان ما در شرایطی که امروز دیگر بر همه معلوم است، پس از آن که ملاحظه شد مرکزیتِ اپورتونیستِ سازمان مانع فعالیت چریکهای فدائی و حامیان تئوری مبارزه مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک میشود، به صورتی که آنها نمیتوانند مبارزه خود را در صفوف آن سازمان پیش ببرند، بوجود آمد و با تحلیل شرایط جدید پس از استقرار رژیم نشان داد که این رژیم نیز رژیمی وابسته به امپریالیسم بوده و در این شرایط جدید نیز همچنان مبارزه مسلّحانه شکل اصلی مبارزه میباشد. در عین حال، مراقبت کرد که مبادا با عناصر خلقیای که در اثر توهّم خود در آن زمان با رژیم همکاری میکردند، برخورد چپ روانه نموده و آنها را همراه با مزدورانی که بعداً سرسپردگی شان را به امپریالیسم به خوبی نشان دادند با یک چوب برانند. این برخورد، مبارزه ایدئولوژیک نسبتاً سنگینی را به ما تحمیل کرد که ما کم و بیش موفّق از آن بیرون آمدیم و مهمّترین علت این موفقیت آن بود که جریان وقایع، همه گفتههای ما را در این زمینه به اثبات رساند و برخوردهای یکساله اخیرِ رژیم هیچ جای شکی در صحت این نظرات باقی نگذاشته و بسیاری از کسانی که زمانی ما را آنارشیست و دگماتیست مینامیدند، امروز خود سخنانِ آن روز ما را تکرار میکنند، بدون آن که البتّه آن صداقت انقلابی را داشته باشند که پیشگامی ما را در درک و تحلیل طبیعت رژیم کنونی و شکل اصلیِ مبارزه اذعان نمایند. امروز اگر نیروهائی که حتّی پس از قتل عامّهای قارنا و ایندرقاش سعی در مماشات با این رژیم داشتند با آن به درگیری مسلّحانه کشیده شدهاند، این تأئیدی عملی است بر سر این نظر چریکهای فدائی خلق که در شرایط حاکمیت امپریالیستیِ بورژوازی وابسته، بین خلق و ضدخلق جُز اِعمال قهر رابطهای وجود ندارد و اگر گروههای وابسته هنگامی که از قدرت برکنارند سعی میکنند خود را به نیروهای خلقی نزدیک کنند، پس از آن که به قدرت رسیدند همه چیز به یکباره دگرگون میشود.
ما بر اساسِ این تحلیل از ماهیت دولت و درک شکل اصلی مبارزه، کار خود را مخصوصاً با سه رهنمود عملی آغاز کردیم: «پیش به سوی سازماندهی مسلّح تودهها»، «پیش به سوی تشکیل هستههای مسلّح کارگری و خلقی» و «در همه اشکال مبارزه تودهها باید شرکت کرد و آن را ارتقاء داد». شعار نخست، جنبه کلی داشت و برای تمام نهضت بود و شعار دوم تا حدّی تطبیق شعار اول در موارد مشخص را نشان میداد و شعار سوم تمام وظیفه تبلیغی و ترویجی و تشکیلاتی و عملیِ چریکهای فدائی خلق را در قبال جنبش خلق، در خود منعکس میکرد و محتوای آن در جریان عمل بسیار غنی و بسیار متنوع بود.
شعار پیش به سوی سازماندهی مسلّح تودهها، شعاری بود که از طرف ما برای تمام جنبشِ دموکراتیک و ضدامپریالیستی مطرح میشد. زمینه عینی تحقق این شعار و لزوم انجام این سازماندهی برای حرکت در جهت تحقق مبارزه مسلّحانه و تأثیرگذاری این مبارزه در کل مبارزه خلق در شرایط پس از قیام بهمن ماه با توجه به قرارگرفتن مقدار زیادی سِلاح در دست مردم و آزاد شدن انرژی انقلابی تودهها کاملاً فراهم بود. حتّی تجربه ترکمن صحرا را در آن زمان در دست داشتیم و دیدیم که سازماندهی مسلّح خلق ترکمن هرچند جزئی، در فرصت بسیار کوتاه توانست حمله رژیم را در بهار ۵۸ دفع کند و زمینه تسلیح هرچه بیشتر و ارتقاء سایر اشکال مبارزاتی این خلق را فراهم نماید.۶ ما در آن زمان مخصوصاً به مبارزه خلقها و در میان آنها بیش از همه به مبارزه خلق کُرد نظر داشتیم و اهمیّت سازماندهی مسلّح این مبارزات را تأکید میکردیم. کار در میان پرسنل انقلابی ارتش نیز مورد تذکر ما قرار میگرفت.
ولی اگر ما از لحاظ تئوریک، مسئله حاکمیت را حلّ کردیم و شعارهای مشخص عملی خود را نیز مطرح نمودیم، متأسفانه در تحقق آنها اقدامی نکردیم و فقدان پراتیک باعث آن میشود که نتوانیم به روشنی نارسائیهای تئوری گذشته خود را دریابیم. حتّی کسانی که امروز به این شعارها میتازند و آنها را غیرعملی میخوانند، خود اعتراف میکنند که کاری در جهت تحقق آنها صورت نگرفته تا غیرعملی بودن آنها در عمل ثابت شود. اینها با استدلالهای منطقی و با قیاس یک نوشته با نوشته دیگر به این نتایج میرسند. ولی باز تأکید کنیم که پراتیکِ مبارزاتی کل جنبش، صحت این شعارها را ثابت میکند. ما نتوانستیم بفهمیم که اثبات صحت و سُقم شعارها و برنامهها فقط در جریان عمل میسر است و غرق در خُرده کاریها و بحث هائی بر سر صحت و سُقم و انطباق یا عدم انطباق این یا آن شعار، ایام بسیار گرانبهائی از تاریخ خلق خود را تا حدودی از دست دادیم. سخن از سازماندهی به میان آوردیم، ولی عملاً در جهت آن گام برنداشتیم. متأسفانه ما امروز نمیتوانیم با اتکاء به نتایج پراتیک مبارزاتی دو سال گذشته، راجع به آن قضاوت کنیم. اگر نتیجه این پراتیک را در دست داشتیم، کار نقادی گذشته بسیار برایمان آسان بود و به راحتی مسیر آینده مان را روشن میکرد. ولی با وجود این امروز ناگزیریم به گذشته خود بازگردیم و اگر تا حدودی نمیتوانیم بگوئیم چه کردیم، بخوبی میتوانیم نشان دهیم که چه نکردیم.۷ این که پراتیک جنبش صحت شعارهای ما را نشان داد واقعیتی است تردید ناپذیر، ولی هرگاه پراتیک خود ما که آگاهانه در جهت تحقق این شعارها سمت گیری میکرد بر روی جنبش اثر میگذاشت، سطح مبارزاتی جنبش و اهمیّت سازمان انقلابی طبقه کارگر یعنی سازمان ما در جنبش امروز وضعیتی کاملاً متفاوت داشت. این که ما برای تحقق این شعارها تلاشهای پراکندهای کردیم نیز واقعیتی است که هم اکنون درحد خود، آثار خود را نشان داده است.۸
شعار پیش به سوی سازماندهی مسلّح تودهها در جریان عمل، زمینه را برای طرح شعار پیش به سوی تشکیل ارتش خلق فراهم میکرد. ارتش خلق حداقل با دو چیز مشخص میشود: نوعی وحدت فرماندهی و تنوع طبقاتی افراد و نیروهای تشکیل دهنده این ارتش. حتّی در شرایطی که فرماندهی ارتش خلق با یک نیروی واحد و مثلاً با یک نیروی کمونیست است، باز ارتش خلق از تمام طبقات زحمتکش و خلقی تشکیل میشود. عدهای به ما انتقاد کردند که چرا از همان آغاز شعار پیش به سوی تشکیل ارتش خلق را ندادهایم. ما پاسخ میدهیم که طرح چنین شعاری به طور کلی غلط نبود، ولی طرح بیموقع آن نشان میداد که ما مراحل تکامل جنبش را در نظر نمیگیریم و شعارها را نه برای تعیین وظایف عملی، بلکه صرفاً جهت مشخص کردن بینش کلی خود و صرفاً به شکل تئوریک مطرح میکنیم. همین رفقا پس از انشعاب، سازمان خود را که حداکثر از یک کانون چریکی در کوه و چند هسته چریک شهری تشکیل میشود و صرفاً از روشنفکران کمونیست مُرکب میباشد «ارتش رهائی بخش خلقهای ایران» خواندند و از مردم دعوت کردند: «با پیوستن به صفوف چریکهای فدائی خلق ایران ارتش انقلابی خود را گسترش دهید». به این ترتیب ارتش انقلابی تشکیل شده و مسئله بسط صفوف آن مطرح است و کسانی که عمل مسلّحانه را تنها راه تشکیل ارتش خلق میدانند، از مردم میخواهند که «با چریکهای فدائی خلق ایران تماس بگیرید و در دفتر ارتش خلق نام نویسی کنید». ولی جریان تشکیل ارتش خلق در واقع هرگز به این صورت نبوده و با تنوع نیروهای سیاسی در صحنه مبارزه ایران، مسلماً در ایران نیز چنین نخواهد بود. این رفقا در زمینه ارتش خلق چنان دچار آشفته فکری هستند که پس از آن که خود را ارتش رهائی بخش خلقهای ایران خواندند و برای عضوگیری جهت این ارتش دفتر گشودند، تازه در زیر اعلامیه خود شعار میدهند «پیش به سوی تشکیل ارتش خلق» و به این ترتیب نشان میدهند که ارتش خلق هنوز باید تشکیل شود. در متن اعلامیه بحث بر سر بسط صفوف ارتش خلق بود و شعار زیر اعلامیه «پیش به سوی تشکیل ارتش خلق» است. آیا سردرگمی از این بیشتر در یکی از حیاتیترین مسائل جنبش ممکن است؟
در شرایطی نظیر ایران، تشکیل ارتش خلق، هرگاه قرار باشد این عبارت به معنای واقعی خود به کار رود نه تنها منوط به انجام مبارزه مسلّحانه از طرف بخش عُمدهای از نیروهای خلق و شرکت تودهها در این مبارزه، بلکه همچنین منوط به تشکیل نوعی جبهه واحد از این نیروها در زمینه سیاست و فرماندهی است. در یک جنبش ضدامپریالیستی، دیگر نمیشود بیش از یک ارتش خلق داشت و اگر هر سازمانی بخواهد برای خود یک ارتش خلق بپا کند، دیگر این عبارت به شوخی گرفته شده است. وقتی ما در کُردستان به درستی میگفتیم نیروی پیشمرگه نطفه ارتش خلق است، این بدان معنا بود که این نیرو در جریان تکامل مبارزه میتواند بنوبه خود بخشی از ارتش خلق را تشکیل دهد ولی این هنوز حتّی ارتش خلق کُرد هم نامیده نمیشود، زیرا از یک فرماندهی واحد برخوردار نیست و بسیار ساده است که تصور کنیم که ایجاد یک فرماندهی واحد برای نیروی پیشمرگه در کُردستان مستلزم ایجاد نوعی اتّحاد بین سازمانهای سیاسی خلق کُرد است. امروز به علت تشتت سازمانهای سیاسی خلقی، مبارزه مسلّحانه نسبتاً وسیعی که در کشور ما جاری است جُدا و متشتت از یکدیگر صورت میگیرد. ولی همه مبارزات احیاناً نطفههای آن جریاناتی را در خود دارند که در آینده و در شرایط مناسب به هم خواهند پیوست و تحت یک فرماندهی نسبتاً متحد، ارتش خلق را بوجود خواهند آورد. ولی اگر سازمانی پیش از وقت، خود را ارتش خلق بنامد در واقع سدی بر سر راه تشکیل ارتش خلق واقعی خلق ایجاد کرده است. اگر چنین بود رفقای ما در سال ۵۰ خود را یک سازمان چریکی اعلام نمیکردند، بلکه ارتش خلق مینامیدند. تازه در آن زمان زمینه بیشتری برای چنین نامگذاریای موجود بود و سازمان ما برای مدتی تنها نیروی مبارزه مسلّحانه و پس از آن نیز نیروی عمده مبارزه مسلّحانه را تشکیل میداد در حالیکه امروز مبارزه مسلّحانه در ایران تحت رهبری سازمانهای بسیار متفاوتی صورت میگیرد و این که هر یک ازاینها خود را ارتش خلق بنامند، زیان بسیار برای وحدت عمل جنبش خواهد داشت.
در شعار «باید در جریان مبارزات تودهها بود و آن را ارتقاء داد»، ما به حق برای خود این وظیفه را قرار دادیم که در تمام مبارزات تودهها شرکت کنیم و سعی در ارتقاء سطح آنها بنمائیم. ولی در عمل با پارهای وسواسهای تئوریک گامهای خود را در این زمینه سست کردیم تا جائیکه عملاً این شعار مفهوم واقعی خود را در نزد ما از دست داد. ما تودهها و مبارزات آنها را در واقع در اسارت اپورتونیستها رها کردیم. با تبختر روشنفکرانه به مسائل تودهها نگاه کردیم و ظاهراً آنها را بیاهمیّتتر از آن یافتیم که به آن بپردازیم. نتیجه آن شد که رهبری و هدایت تودهها به دست نیروهای سازشکار یا غیرپرولتری و یا حتّی وابسته افتاد. اغلب، ما این بیتوجهی به مبارزات تودهها را با مصالح مبارزه مسلّحانه توجیه میکردیم و گمان میکردیم که این وظیفه اصلی یعنی سازماندهی و انجام مبارزه مسلحانه، آن بیاعتنائی را توجیه میکند. ولی در عمل معلوم شد که هرگاه واقعاً میخواستیم آن مبارزه مسلّحانه را سازماندهی و انجام دهیم، میبایست به این شعار خود صمیمانه پایبند میماندیم و در تحقق عملی آن میکوشیدیم. تماس با مبارزه تودهها حداقل فایدهاش برای پیشبرد مبارزه مسلّحانه جذب افراد به این مبارزه بود. ولی از شعار شرکت در مبارزه تودهها نباید حتّی این درک محدود را داشت. شرکت در مبارزه تودهها از طرف سازمان ما به معنای بسیج نیرو و توان مردم در سطح تمام خلق در جهت تقویت و رشد مبارزه مسلّحانه بود. ما به این مسئله بیتوجه بودیم. ما تماس با تودهها را خارج از چارچوبه کلی مبارزهٔ خود و هدفهای تاکتیکی و استراتژیک خود بررسی میکردیم و در این شکلِ جداگانه این کار به نظرمان صرفاً «سیاسی کاری» میآمد و اگر کسانی در بین ما بودند که بر لزوم شرکت در مبارزه تودهها تأکید میکردند، از طرف دیگران به «سیاسی کار» بودن متهم میشدند. نتیجه این برخورد کودکانه آن بود که ما، نه آنکه در مبارزه تودهها شرکت نکرده باشیم، بلکه این شرکت را جدی نگرفتیم. گاه در این مورد به این ترتیب خود را تسلی میدادیم که نیروی ما اندک است و آن را باید در وظایف عُمده به کار بُرد. ما در این جا تودهها را نادیده میگرفتیم و هر وظیفهای را در رابطه با مبارزات تودهها، پیشاپیش باری به دوش خود حس میکردیم. در حالی که در عمل، تودهها همواره خود وظایف لازم را انجام میدهند و ما از نیروی خودِ آنها برای انجام وظایف لازم میتوانستیم استفاده کنیم. اگر مثلاً ما به مسائل معلمین توجه مینمودیم، مسلماً در میان معلمین کسانی بودند که با آشنائی و بصیرت در این امر با ما همکاری کنند و کارهای لازم را در این مورد خود انجام دهند. تازه در اثر این ارتباط، ما میتوانستیم از نیروی آنها در زمینههای دیگر نیز استفاده کنیم. به هر حال در این زمینه کوتاهی هائی از ما سرزد که یکی از دلائل مهمّ جدائی ما از تودههای مردم میباشد و شناخت دقیق این کوتاهیها و سعی در رفع آنها یکی از شرایط مهمّ رشد ما در آینده خواهد بود.
به نظر ما از این پس باید با این فرض حرکت کنیم که اصولاً باید در تمام عرصههای زندگی خلق، چریک فدائی حضور داشته باشد و هیچ عرصهای برای ُترکتازی اپورتونیستها خالی نماند. برای این کار باید سازماندهی لازم را بوجود آورد و برای این سازماندهی نباید نیروی فعلی خود را با وظیفه عظیمی که به این صورت در مقابل خود قرار میدهیم، مقایسه کنیم و با ایمان به خلاقیت تودهها در نظر داشته باشیم که هر حرکت ما در این جهت نیروی قابل ملاحظهای از تودهها را در اختیار ما میگذارد. ثانیاً نباید با درکی مکانیکی از مبارزه مسلحانه، طبیعت این سازماندهی را مخدوش کنیم. طبیعت این سازماندهی را باید واقعیت عینیِ عرصهای که ما بدان گام مینهیم تعیین کند. وظایفی که این سازماندهی در مقابل خود قرار میدهد، بسته به سطح مبارزات توده هائیست که ما با آنها ارتباط میگیریم. رابطه این شکل از سازماندهی را با شکل اصلی یعنی مبارزه مسلّحانه نباید در تک تک این روابط بلکه در مجموعِ پراتیکِ چریکهای فدائی خلق در نظر آورد. مثلاً باید دید که یک سازماندهی دانشآموزی بدون آن که در وهله اول و بلافاصله سازمان سیاسی- نظامی در بین دانشآموزان ایجاد کند و بدون آن که بلافاصله قصد کشاندن مبارزات دانشآموزی را به اشکال قهرآمیز و مسلّحانه داشته باشد، با توجه به آمادگی دانشآموزان و خواستهای مبرم آنها عمل کرده و بتواند بهترین عناصر دانشآموزی را به هستههای مسلّح و یا حتّی به کانونهای چریکی روستائی منتقل نماید. در حالی که اگر در آغاز به ایجاد تشکیلات سیاسی- نظامی و هستههای مسلّح پرداخته شود، امکان رابطهگیری با توده دانشآموزی از بین میرود.
داشتن اینگونه ارتباط تودهای برای تحوّل و تکامل مبارزه مسلّحانه گریزناپذیر است. اگر مبارزه مسلّحانه در جریان تکامل خود میبایست به جنگ تودهای تبدیل گردد، سازمان چریکیای که امروز به آن مبادرت میورزد باید بطور ارگانیک با تودههای خلق رابطه برقرار کند و زمینه تودهای شدن مبارزۀ خود را فراهم نماید. هیچ راه دیگری جُز این برای تودهای شدن مبارزه مسلّحانه وجود ندارد. اگر سازمان چریکی این وظیفه را در مقابل خود قرار ندهد، مبارزه مسلّحانهای که او انجام میدهد همواره خصلت روشنفکری و جدا از توده خود را حفظ خواهد کرد. خود، به مبارزه مسلّحانه پرداختن و تودهها را در اسارت اپورتونیستها و سازشکاران رها کردن، هیچگونه مناسبتی با مشی چریکهای فدائی خلق و تئوری مبارزه مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک ندارد.
خلاصه کنیم:
شرایط مبارزه در کشور ما چرخش بسیار مطلوبی به خود گرفته است. نکته مثبت این چرخش در آن است که سازشکارترین نیروها نیز لزوم مبارزه مسلّحانه را پذیرفتهاند.
ولی مبارزه مسلّحانه تحت رهبری این نیروها کم عمق، «تاکتیکی» و فاقد دورنمای انقلابی است.
این خصلت دوگانه مستلزم برخورد انعطافپذیر ما به نیروهای درگیر این مبارزه و مخصوصاً تودههائیست که تحت رهبری این نیروها به مبارزه مشغولند.
این برخورد باید چنان خصلتی داشته باشد که اولاً به اصطکاک نیروهائی که در مقابل رژیم کنونی ایستادهاند و ضعیف کردن حمله آنها در مقابل این رژیم منجر نشود. ثانیاً نباید به نحوی با رهبری این نیروها برخورد کرد که محیط تیرهای میان ما و تودههای از جان گذشتهای که با توهّم نسبت به این رهبریها در صف آنها دلاورانه میجنگند، ایجاد شود. ثالثاً نباید انتقاد از نارسائی و کم عمق بودن مبارزه مسلّحانه این نیروها، به نحوی صورت گیرد که آب به آسیاب نیروها و تئوریهای پاسیفیست بریزد. رابعاً این برخورد باید همواره بر این اصل اساسی تکیه داشته باشد که بهترین انتقاد از خط مشیها و اعمال رفرمیستی، قراردادن آنها در مقابل خط مشی و عمل انقلابی است و تنها با پراتیک انقلابی مِبارزه مسلّحانه میتوان به مقابله با برداشت رفرمیستی و فرصت طلبانه از مبارزه مسلّحانه برخاست و لازمۀ این پراتیک انقلابی، همکاری عملی با تمام نیروهائیست که به هر حال خلق را در صفوف خود گردآوردهاند، هرچند کم دامنه و موقت و با هدفهای کوته نظرانه به مبارزه مسلّحانه برخاستهاند. حدود این همکاری عملی را فقط در جریان خود عمل میتوان تعیین کرد و در جریان همین برخورد است که ما میتوانیم به توده متوهّم که از مبارزه مسلّحانه انتظاری فوری و نتایج برق آسا دارد، نزدیک شویم و نارسائیهای درک او را از این مبارزه برایش توضیح دهیم. خامساً در جریان تحوّل اوضاع کنونی نمیتوان هیچ نیروئی را صرفاً با توجه به جهت گیریهای مقطعیِ وی به طور قطعی ارزیابی کرد. وقتی امروز به جریان امور در سال گذشته نگاه میکنیم، جابجائیهای وسیعی در میان نیروها میبینیم و سیر حوادث از این پس این جابجائیها را تشدید خواهد نمود. نباید به اتحادهائی که امروز بسته شده به عنوان اموری پایدار و همیشگی بنگریم. نباید همه نیروهای نامتجانس را که در یک حزب و یا در یک شورا گردآمدهاند، به یک چشم بنگریم. ندیدن این تفاوتها به معنای عدم مسئولیت در مقابل کل جنبش خلق است. اگر امروز خُردهبورژوازی دموکرات را میبینیم که به اتّحاد با نیروهای وابسته دست زده، نباید این اتّحاد را دائمی تصور کنیم. در جریان امور، این اتحادها از هم خواهد پاشید و غیرممکن است که خُردهبورژوازی در یک کشور وابسته بتواند در حکومت با بورژوازی وابسته شریک شود. یکی از شرایط ازهم پاشیدن این اتّحاد رشد نیروهای انقلابی و مبارزه مسلّحانه ماست. برخوردِ صحیح ما میتواند نیروهای دموکرات را به سمت ما جلب کند و عدم احساس مسئولیت ما در مقابل نیروهای دموکرات و انتقادهای غیرمسئولانه میتواند آنچنان محیط سوء تفاهمی ایجاد نماید که فقط به سود نیروهای وابسته تمام میشود.
در درون سازمان ما باید همواره مبارزه ایدئولوژیک حول مسائل مبرم جریان داشته باشد. تنها در جریان این مبارزه ایدئولوژیک است که پراتیک و تئوری مبارزه مسلّحانه بسط و گسترش مییابد. ولی مبارزه ایدئولوژیک نباید با طرح مباحث روشنفکرانه و درازگوئیهای بیانتها اشتباه شود. مبارزه ایدئولوژیک باید راهنمای عمل مبارزاتی روزمره ما گردد، نه مانع راه آن. یکی از بهترین معیارها برای تشخیص جریان ناسالم و انحرافی در مبارزه ایدئولوژیک همین است که این مبارزه مانع فعالیتهای عملی ما باشد. مبارزه ایدئولوژیک نباید به هیچ وجه به سانترالیسم دموکراتیک در درون سازمان لطمه بزند و بهانه به دست کسانی بدهد تا با به رُخ کشیدن توانائیهای تئوریک خود، مدعی مسئولیتهای سازمانی و عملی ویژهای باشند. مبارزه ایدئولوژیک نباید با نق نقهای روشنفکرانه اشتباه شود و از آن بدتر به پچ پچهای درگوشی تبدیل گردد. سازمانِ ما باید مبتکرین اینگونه نق نقها و اینگونه پچ پچها را شناسائی کند و در صورتی که آنها را علاج ناپذیر یافت، قاطعانه از صفوف خود براند. مبارزه ایدئولوژیک نباید با انتقاد و انتقاد از خود رفقا در جریان کارهای روزمره مخلوط گردد. رفقا باید پروسه انتقاد و انتقاد از خود را در جریان کارهای روزمرۀ خود منظماً و به موقع انجام دهند به طوری که هیچ مسئله جُزئی در رفتار شخصی با سکوت برگزار نشود و نواقص جُزئیِ اشخاص ناگهان بطور کلی مطرح نگردد. ولی در جریان مبارزه ایدئولوژیک نباید به اینگونه نارسائیهای افراد بپردازیم و جریان ناسالم تهمت زنی و افتراء بندی را در مبارزه ایدئولوژیک بنیان گذاریم.
برای اقدام به عمل، تدارک ذهنی و عینی لازم را باید دید. در لزوم سنجیدن نتایج هر عملی و فراهم کردن مقدمات آن عمل هیچ تردیدی نیست ولی اینگونه ملاحظات را نباید با وسواس و تردید در هنگام عمل اشتباه کرد. نباید از ترس این که مبادا اشتباه کنیم از عملی که در هر حال به نظرمان لازم میآید و در حدّ امکاناتمان هست، خودداری نمائیم. بگذارید جریان خودِ عمل به ما کمک کند تا از تردید در صحت و سُقم آن بیرون آئیم، ولی اسیر تردید و وسواس ماندن، شایستۀ چریک فدائی نیست.
زیرنویسها:
در همان روز اول استقرار حکومت جدید، قطب زاده به عنوان «نماینده امام در رادیو و تلویزیون» منصوب شد تا «سیاست پابرهنگان» را در این دستگاه تبلیغاتی رژیم تأمین کند و امروز روزنامه کیهان «تیتر بزرگ» خبر اعدام قطب زاده را به عنوان جایزه مسابقه بیست سئوالی لمپن مآب خود تعیین میکند. (کیهان دوشنبه، ۱۳۶۱/۲/۶، شماره ۱۱۶۲، ص. ۱۲) ↩︎
گسترش بخش بوروکراتیک و مداخله دولت در امر اقتصاد، گرایش عمومی نظام امپریالیستی را نشان میدهد و به هیچوجه ویژگی نظام وابسته نیست. در نظامهای وابسته، گسترش بخش بوروکراتیک بستگی به اوضاع و احوال مشخص هر کشور دارد. مثلاً در کشورهائی مثل کشور ما که درآمد اصلی کشور و دولت از طریق صدور مواد طبیعی حاصل میشود و خود بخود این درآمد در دست دولت متمرکز است، بورژوازی بوروکراتیک بسط و گسترش بسیار دارد. در کشورهائی نظیر آمریکای لاتین که درآمد اصلی کشور حاصل تولید تک محصولیِ (مثل کاکائو، قهوه، نیشکر) وسیع در بخش کشاورزی است و این تولید و تجارت خارجی آن در دست بورژوازی محلی و شرکتهای چند ملیتی متمرکز است، بخش بوروکراتیکِ بورژوازی بسیار ناچیز است و قدرت دولتی نیز در خدمت بخش غیربوروکراتیک قرار دارد. ↩︎
تبلیغات عوام فریبانه رژیم جدید از همان آغاز سعی میکرد تقلیل صدور نفت را به سیاست «ضدامپریالیستی» رژیم نسبت دهد که گویا نمیخواهد ذخائر ملّی کشور را به امپریالیستها بفروشد. ولی واقعیت آن بود که در اثر رکود جهانیِ تولیدِ امپریالیستی، نیاز بازارهای امپریالیستی به نفت تقلیل یافته بود و شرکتهای امپریالیستی نفتی برای حفظ سطح سود خود نیاز داشتند که سطح تولید در کشورهای مولد نفت پائین بیاید والّا عرضه بیش از حدّ نفت در بازار، این شرکتها را به ورشکستگی میکشاند. به پیروی از این نیازِ بازار امپریالیستی و سیاست شرکتهای نفتی بود که در کشورهای وابستهای چون ایران سطح تولید نفت پائین آمد و درآمد اینگونه کشورها به شدت تنزل کرد و بحران داخلی آنها را عمق بیشتری بخشید. امروز دیگر جائی برای اینگونه عوام فریبیها باقی نمانده است. دولت ایران برای تأمین مخارج خود، نفت را با قیمتی بسیار نازل و اغلب با شرایطی فضیحت بار در مبادلات پایاپای بفروش میرساند. ↩︎
«تسخیر» سفارت آمریکا در وهلۀ اول به خاطر شرایط داخلی ایران و حفظ رژیم وابسته به امپریالیزم آمریکا طرح ریزی شد و البتّه امپریالیستها و بخصوص امپریالیسم امریکا، از جمله هیئت حاکمه آمریکا، سعی کرد زمینۀ روانی مداخله مستقیم نظامی در منطقه را در کشور خود ایجاد کند ولی جنگ ایران و عراق اساساً مصالح منطقهای و جهانی امپریالیسم را منعکس میکند و البتّه رژیم ایران نیز در صحنه داخلی از آن استفادههای ویژهای مینماید. ↩︎
به علت وابستگی رژیم حکومتی در کشور ما به امپریالیسم، هر آن احتمال تغییر ناگهانی رژیم وجود دارد. نیروی انقلابی درعین آن که این احتمال را درنظر دارد و باید هرگونه تغییرات سیاسی جدید را با سرعت به حساب آورد و تاکتیک لازم را در مقابل آن اتخاذ نماید، باید درنظر داشته باشد که این تغییر رژیمها جُز تغییر آرایش جنگی امپریالیسم و بورژوازی وابسته در مقابل خلق نیست و سرنگونی حاکمیت امپریالیستی و برقراری حاکمیت خلق مستلزم جنگ طولانی است که در طی آن ارتش خلق، ارتش وابسته به امپریالیسم و تمام نیروهای کمکیای را که به احتمال قوی از خارج برای وی اعزام خواهد شد را درهم بشکند. همین چندماه پیش یک سرجوخه ارتش لیبریا تقریباً تمام اعضای هیئت حاکمه سابق را در جلوی جوخههای آتش قرارداد و در حالی که فریادهای ضدآمریکائی میزد، سازمان سیا به او کمک میکرد تا تسلط رژیم جدید را بر دستگاه دولتی تأمین نماید. ↩︎
بعداً کسانی پیدا شدند که بگویند شعار «پیش به سوی سازماندهی مسلّح تودهها» شعاری «دفاع طلبانه»، «سیاسی کاری» و «غیرعملی» بود و عنوان کنند که سازمان مسلّح تودهها در جریانِ عمل مسلّحانه بوجود میآید. این افراد با شعار «پیش به سوی سازماندهی مسلّح تودهها» در واقع اختلاف نظری ندارند. آنها نیز مسلماً معتقدند که اولین عمل مسلّحانه را نیز باید سازماندهی کرد. آنها فقط فاقد چشم انداز وسیع و انقلابی این شعارند که خلقی را سِلاح به دست در اطراف خود میبینند و فرمان تشکّل آن را میدهند. وقتی به جریان امور بنگریم – گرچه متأسفانه ما شخصاً فاقد پراتیک لازم برای قضاوت در کار خود هستیم – در پراتیک مبارزاتی کل جنبش، تحقق این شعار و نتایج عملی آن را در پیشبرد مبارزه مسلّحانه میبینیم و خلق ترکمن با سازماندهی مسلّح خویش به جنگی دست زد که هرگاه رهبریِ اپورتونیستی برآن حاکم نمیشد، نتایج دیگری به دست میآمد. ولی به هر حال همین تجربه هم برای تکامل بعدی مبارزات این خلق بسیار گرانبهاست. خلق عرب اگر سازمان مسلّح خود را بوجود نیاورده بود، نمیتوانست لااقل مردانه و در میدان نبرد شکست بخورد و هیچ کس نیست که اهمیّت مبارزاتی این نبرد را، حتّی با وجود شکست آن، انکار کند. خلق دلیر کُرد پیش از آن که همه جانبه درگیر مبارزه شود، سازمانهای مسلّح خود را بوجود آورد و قدرت بعدیِ پارهای از سازمانهای سیاسی کُرد که در آغاز هیچ نیروئی به حساب نمیآمدند، زائیده درک بموقع همین امر بود که امکان سازماندهی مسلّح تودهها وجود دارد و در تحقق آن همت گماشتند. آیا در همین شرایط مجاهدین نتوانستند سازمان مسلّح نسبتاً نیرومندی بوجود آورند؟ آیا کسانی که سازمان مسلّح را حتّی در آن شرایط زائیده عمل مسلّحانه میبینند، چشم را بر واقعیت نمیبندند که در آن شرایط لازمه عمل مسلّحانه در مقیاس تودهای، سازماندهی مسلّح تودهها بود و کسی که به این کار دست نمیزد نمیتوانست به آن عمل مسلّحانهای که لازمۀ آن زمان بود، تحقق بخشد. بگذارید اندکی مشخصتر بگوئیم. ما از همان آغاز اعلام کردیم که سازمان مسلّح تودهها را بوجود میآوریم و هرکجا به تودهها حمله شد، بدفاع از آن برمیخیزیم. معنای عملی این سنجش چه بود؟ ۲۸ مرداد ۵۸ را در تهران به خاطر آورید. اگر ما در آن زمان به اندازه ی کافی در تحقق شعار سازماندهی مسلّح تودهها نیرو صرف کرده بودیم و اگر مثلاً چندصد نفر مسلّح دراختیار داشتیم، میتوانستیم درمقابل حمله اوباش و اراذل رژیم به سازمانهای دموکراتیک بایستیم و در آن صورت مسیر حوادث بعدی به سمتی دیگر بود. ولی متأسفانه ما نیروئی برای عمل کردن در این سطح دراختیار نداشتیم و اگر میخواستیم به آن «عمل مسلّحانه» با درک محدود این افراد دست بزنیم، جُز آنکه هسته اصلی رهبری چریکهای فدائی خلق را به مسلخ دشمن میفرستادیم و از این طریق ضربهای جبران ناپذیر به جنبش میزدیم، نتیجه دیگری به دست نمیآمد. ↩︎
در این جا مسئله بر سر نفی کارهائی که سازمان ما در سه سال گذشته کرده نیست. ما بهیچوجه نباید تأثیری را که وجودمان چه از لحاظ نظری و چه در عمل بر روی کل جنبش و بر روی سایر سازمانها داشته است، دست کم بگیریم. ما به هیچ وجه حق نداریم فعالیت خستگی ناپذیری را که چریکهای فدائی خلق و هواداران پُرشور و دلیر آنها در طی این مدت برای ارتقاء سطح مبارزات تودهها کردند، نادیده بگیریم. مسئله بر سر هیچیک ازاینها نیست، همه اینها خوب و مثبت بودند. مسئله بر سر پراتیک انقلابی و آگاهانه در جهت تحقق شعارهای سازمانی است.
ما بنابه حُکم وظیفه کمونیستی به نقد گذشتۀ سازمان خویش میپردازیم و این را نیز میدانیم که اپورتونیسم همواره در کمین است و میکوشد با برجسته کردن ضعفها و اشتباهات گذشته و نادیده گرفتن عملکردهای مثبت سازمان، به مقاصد غیرانقلابی خویش دست یابد. آگاهی از این واقعیت هرگز باعث آن نمیشود که ما لحظهای از بازگوئی حقیقت غافل شویم، بلکه این آگاهی، ما را در مقابل فرصت طلبان هشیار میسازد. اتفاقاً سازمان ما، در مقایسه با سازمانهای دیگر، انقلابیترین برخوردها را داشته است و در این مورد بطور قطع میتوان گفت در حالی که تحلیلها و جهت گیریهای تمام سازمانهای سیاسی موجود در آن زمان انحرافی بود، تنها سازمانی بودیم که درمقابل مسائل انقلابی تودهها دید درستی ارائه داده و گرفتار هیچیک از سیاستهای مزورانه رژیم نشدیم و هرگز شعارهای پُرطمطراق رژیم نتوانست ما را بفریبد و مانع از آن شود که ما از جهت گیریهای اصلی خود عدول کنیم. از این نظر انتقادات کنونی ما نسبت به گذشته هرگز به معنی نفی نظرات گذشته نمیباشد و ما کماکان نسبت به جهتگیریهای گذشته خود وفا داریم. ولی اگر امروز گذشته خود را به تازیانه میکشیم، تنها بدینمعناست که نشان دهیم در مقابل وظایف عظیمی که جنبش تودهای به عُهده ما گذاشته بود، سربلند بیرون نیامدهایم. پراتیک انقلابی ما در مقابل این وظایف، ناچیز بوده است. جنبش تودهای از ما وظایف بزرگی را میطلبید ولی ما در شرایطی نبودیم که قادر به انجام آن باشیم. علت این ناکامی را نه در نظرات و تئوریهای سازمانی، بلکه در عدم توانائی ما در تنظیم و هماهنگی بین وظایف متنوع و انقلابی باید جستجو کرد. مثلاً شرایط جنبش تودهای به گونهای بود که میبایست فعالانه در زندگی تودهها شرکت کرد و آن را در جهت شکل اصلی مبارزه یعنی مبارزه مسلّحانه ارتقاء داد. بدون شرکت فعال در زندگی تودهها و بدون ارتباط با تودهها، رهبری مبارزات آنها امکان پذیر نبود. در صورتی که ما در این زمینه کار چندانی انجام ندادیم.
همان طور که میدانیم سازمان ما در شرایطی بوجود آمد که تمام گروهها و سازمانهای موجود در جامعه، خصوصاً سازمانهای کمونیستی با تمام امکانات و نیروی خود به مخالفت با تئوری مبارزه مسلّحانه برخاستند و برای ایزوله کردن مدافعین تئوری مبارزه مسلّحانه در بین تودهها از بکارگیری شیوههای غیراصولی نیز علیه ما خودداری نمیکردند. گویا رسالت آنها این بود که به هر قیمتی شده اتوریته سازمان ما و مشی انقلابی آن را در میان تودهها از بین ببرند. تمام قلمها در مخالفت با تئوری مبارزه مسلّحانه به کار افتاده بود بدون آنکه پای یک مبارزه ایدئولوژیک جدی پرولتری در میان باشد. در چنین شرایطی وظایف ما در مقابل این هجوم گسترده، بسیار مشکل بود. میبایست از سوئی در حوزه سیاسی- ایدئولوژیک به جنگ گسترده با اپورتونیسم بپردازیم و از سوی دیگر و در ارتباط با آن، با حضور فعال در جنبش به وظایف عملی خویش پاسخ دهیم. ما اگرچه در حوزۀ مبارزه ایدئولوژیک علیه اپورتونیستها موفّق بودیم ولی امکانات محدود سازمانی، درک نادرست از مبارزه ایدئولوژیک در درون سازمان به معنی محدودکردن آن در حوزه کلی و نکشیدن این مبارزه به مسائل مشخص جنبش تودهها و به طور کلی عدم موفقیت در ساختن تشکیلات منسجم که قادر به پیاده کردن مشی انقلابی در عرصه عمل گردد، باعث شد تا در امر تحقق شعارهای سازمانی خود ناموفق گردیم. ↩︎
پراتیک ما در بندرعباس و سازماندهی و تجهیز کانون چریکی در شمال کارهائی هستند که بهیچوجه نباید آنها را دست کم گرفت و نتایج اینگونه مبارزات بتدریج روشنتر احساس میشود. ما با تأئید اهمیّت پایگاههای چریکی در مناطقی که شرایط طبیعی و اجتماعی آن فراهم است، بخش بزرگی از امکانات سازمانی خود را برای تدارک آن در شمال بسیج کردیم.
صرفنظر از بوجود آمدن انشعابی غیراصولی در سازمان و محدودیت دید اغلب رفقای منشعب از برخی از مسائل جنبش، رفقائی که در جهت ایجاد کانون چریکی حرکت کردند با الهام از نظرات انقلابی سازمان و فرهنگ فدائی حاکم بر آن، با فداکاری و قهرمانی قابل ستایش خود بیانگر تلاشی انقلابی در جهت تحقق مبارزه مسلّحانه در شرایط کنونی شدند. ولی هرگاه ما در جهت تحقق شعارهای سازمانی خود حرکت میکردیم، امکانات بازهم بیشتر برای ایجاد اینگونه کانونها داشتیم و اثرات به مراتب وسیعتری در جنبش خلق بجا میگذاشتیم.
و یا اگر فعالیت رفقای بندرعباس را در نظر بگیریم، میبینیم این رفقا در چارچوب شعارهای کلی سازمان دست به تشکیل هستههای سیاسی - نظامی زدند. عملکرد این هستهها باعث رشد سازمان در این شهر و رشد آگاهی مردم و روی آوری آنان به طرف سازمان ما شد. اگر ما وظایف مرحلهای و روزمره هواداران را به قسمی که به تحقق شعارهای سازمانی منجر شود مشخص مینمودیم، نه تنها رشد سازمانی و تکامل مبارزه مسلّحانه در بندرعباس بیشتر از این میشد، بلکه در جاهای دیگر نیز وضع سازمان ما و به طور کلی وضع جنبش با امروز متفاوت میبود. ↩︎