ناسیونالیسم و سیاستهای مترقی در هندوستان

راندهیر سینگ استاد بازنشسته علوم سیاسی در دانشگاه دهلی، نشنال فلو (National Fellow) در انستیتوی هندی مطالعات پیشرفته است.
این مقاله قسمتی از سخنرانی بزرگی است که در فستیوال فرهنگی - سیاسی «مابین دا مِلا» بمناسبت بزرگداشت خاطره شهدا و قهرمانان قیام قَدَریت Ghadarite در سال ۱۹۱۵-۱۹۱۴ ایراد شده است. ترجمه انگلیسی این سخنرانی تحت عنوان «بزرگداشت انقلابیون پنجاب (۱۹۱۵-۱۹۱۴) در نشریّه ماین‌ستریم (۲۰ و ۲۷ فوریه ۱۹۹۳) منتشر شده است. این گزیده با اجازه ناشرین ماین‌ستریم چاپ شده است.
ترجمه بیژن هیرمن پور

از لحاظ تاریخی، ناسیونالیسم بخودی خود مترقی یا ارتجاعی، غیر مذهبی یا مذهبی، دموکراتیک یا استبدادی و یا چیز دیگری که در مقولات سادهٔ بهتر یا بد‌تر بگنجد نیست، بلکه کاملاً به خصلت ویژه، برنامه و رهبری و بالاتر از همه به اوضاع و احوال‌ِ تاریخی‌ِ مشخص (کنکره) بستگی دارد. ناسیونالیسم در هندوستان قبل از ۱۹۴۷ واقعاً مترقّی بود ولی اگر تحت رهبری‌ِ طبقاتی متفاوت و پیشرفته‌تر دیگری قرار داشت میتوانست رادیکال و حتی انقلابی باشد زیرا هدف خود را حلّ تضادّهای ساختاری‌ِ اساسی‌ِ ناشی از امپریالیسم قرار میداد که حلّ آنها بخودی خود میتوانست راه را برای خلق هندوستان در مبارزه مستمرّ‌ِ وی برای آینده‌ای بهتر روشن نماید.

ولی ناسیونالیسم دوران پس از ۱۹۴۷ لزوماً این خصلت مترقی را نداشت، زیرا قرار و مدار سال ۱۹۴۷ منطق خشک خود را داشت. در تعلیمات رسمی عادت بر این است که دیدی خطّی و لیبرالی از چگونگی‌ِ فرایند پروسه تاریخی در هند سالهای ۱۹۴۷ و پس از آن بدست دهند. در این دید، «ملّتِ» در حال شکل‌گیری» هند در سال ۱۹۴۷ به کسب آزادی سیاسی نائل شد و سپس به سمت بدست آوردن آزادی‌ِ اقتصادی پیش رفته است - پیشرفتی که ۴۵ سال بعد هنوز هم ادامه دارد. اما پروسه تاریخی واقعی پروسه‌ای دیالکتیکی بوده است.به همان روالی که تضادهای با امپریالیسم حلّ شده است، انتقال قدرت، حاوی تغییر اساسی اقتصادی و یا اجتماعی - ساختاری نبوده است، بلکه کنترل قدرت دولتی را بدست طبقات حاکم جدیدی از هند سپرد. این امر مبارزه مردم هند برای آزادی اقتصادی را، در درجه اوّل، به مبارزه علیه این طبقات جدید تبدیل نمود. تضادّهای جامعه هندوستان بصورتی که امروزه شاهد آنیم از همین‌جا شکل می‌گیرد. حکّام جدید‌، دستگاه دولتی را در خدمت تسهیل نوع تاریخی‌ِ خاصّی از توسعه سرمایه‌داری در کشور بکار گرفتند هر‌چند به حفظ بسیاری از ساختارهای استثماری و سرکوبگرانه قدیمی جامعه هند نیز ادامه میدهند.

این تضادّهای عام برای هر استراتژی انقلابی حائز اهمیّتی شایان است. ولی بایستی فوراً اضافه نمایم که در درون همین چهارچوب عام نیز همیشه برای طبقات حاکم امکان انتخاب [روشهای] خوب یا بد و در پیش گرفتن سیاستهای بهتر یا بدتر اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و غیره وجود دارد و این مسئله دارای اهمیّت تاکتیکی زیادی در اتّخاذ هرگونه سیاست انقلابی است.

واقعیّت اجتماعی همواره بیش از آن پیچیده است که تئوری انقلابی به سهولت و یا کاملاً آنرا درک و فهم کند. نظریه اجتماعی مارکس به این امر اذعان دارد. دستاورد او فراهم کردن آن چیزی بود که هنوز هم، با تمام اشکالات و نارسائیهایش، بهترین روش برای درک خصلت عام صورت‌بندیهای اجتماعی است.

بنظر او جامعه باید بعنوان یک واحد کامل، ساختار تاریخی‌ِ ویژه‌ای انباشته از تضادّ و متشکّل از اجزائی که در ارتباط متقابل با یکدیگرند تلقّی شود که در آن یک جزء - ساختار اقتصادی - بنحوی قاطع همه اجزاء و وجوه دیگر جامعه از قبیل سیاست، اخلاق، فرهنگ و در واقع پویائی کلّ حیات آن را مشروط میکند.

صورت‌بندی‌ِ جامعه هند، با ابعاد قارّه‌ای و تنوّع فوق‌العاده زندگی اقتصادی و اجتماعی ، تاریخ طولانی و نسبتاً مستمر، میراث‌های استعماری و همه رسوبات مادّی، فرهنگی و ایدئولوژیکی گذشته آن شاید یکی از پیچیده‌ترین این فرماسیون‌ها در جهان باشد. برای فهم خصلت عمومی این صورت‌بندی اجتماعی سراپا پیچیده دو مطلب از مارکس، صرفنظر از شأن نزول های متفاوت آن به دلیل گویائی خود هنوز هم میتواند مفید باشد. او می‌نویسد :

در همه اشکال جامعه نوع خاصّی از تولید وجود دارد که بر سایر انواع آن تسلّط دارد بنحوی که روابط آنها را درجه‌بندی کرده آنها را تحت نفوذ خود قرار میدهد. پرتوئی عام است که همه رنگهای دیگر را تحت‌الشعاع خود قرار داده و ویژگی آنها را تغییر میدهد. اکسیر خاصّی است که خصلت ویژه هر چیزی را که در درون آن مادیّت یافته محکّ میزند.

در جای دیگر او از کشورهائی سخن میگوید

که نه تنها از رُشد تولید سرمایه‌داری بلکه از ناکامل بودن این رشد رنج می‌برند. در کنار عوامل آزار‌دهنده مدرن، مجموعه‌ای از عوامل آزار‌دهنده موروثی نیز ما را تحت ستم خود قرار میدهند، عواملی که حاصل بقایای منفعل شیوه‌های تولیدی عهد عتیق با قطاری از عقب‌ماندگیهای اجتماعی - سیاسی اجتناب‌ناپذیر است. ما نه تنها از زنده‌ها بلکه از مرده‌ها نیز در عذابیم.

بنابراین در این چهل و پنج سال پس از کلنیالیسم (استعمار)، اگر سرمایه به سرعت رشد نموده و بطور روز‌افزون در سراسر اقتصاد هند مقام برجسته‌ای یافته، بدلیل شکل خاصّی از سرمایه‌داری هندی‌ِ عقب‌افتاده یعنی به زبان رامش تاپا نوع عجیبی از سرمایه‌داری فاسد نیز بوده است. این سرمایه‌داری، طبقات دارای ویژه خود، یعنی بورژوازی بزرگ و مزرعه‌داران سرمایه‌دار کولاک را بوجود آورده که بتدریج در بخشهای صنعتی و کشاورزی‌ِ اقتصاد مسلّط شده‌اند. در اطراف اینان اتّحادی از دیگر بهره‌وران‌ِ اصلی رشد کرده است. در میان این بهره‌وران، مالکین نیمه فئودال، تاجران سفته‌باز، صاحبان حِرَف در بخشهای عمومی و خصوصی شامل سطوح بالای نهادهای نظامی و غیر‌نظامی، یقه سفیدهای متشکّل و «طبقه سیاسی»، که حتی هنگامی‌که به عنوان صرّاف در خدمت منافع گوناگون این سیستم است، سیاست را بصورت امری تقریباً موروثی و به شغلی پُر‌منفعت در‌آورده، دیده میشوند. این [نیرو‌ها] همه با هم و رویهمرفته ساختار قدرت حاکمه در کشور را تشکیل میدهند.

درست همانگونه که منطق ساختاری امپریالیسم بریتانیا مقرّر میداشت، تجمّع ثروت در انگلستان و فقر در هندوستان‌ِ قبل از ۱۹۴۷، منطق ساختاری‌ِ سرمایه‌داری هندوستان امروز، به آشکار‌ترین شکل آن در رُشد نابرابر و نامنظّم در درون کشور و در ظهور و بروز آنچه که اکنون بعنوان «دو ملّت» پذیرش همگانی یافته و نوعی «استعمار درونی» در بخشهای عقب‌مانده‌تر کشور، مشهود است. خصوصیت تاریخی این سرمایه‌داری بدان خصلت کمپرادوری و لُمپنَی زیادی داده است. گوئی که این سرمایه‌داری پیر بدنیا آمده و هرگز جوانی را از سر نگذرانده است.

چرخش اخیر از حمایت دولتی به سرمایه‌داری‌ِ ضمنی‌ِ بازار تنها به معنای این است که عقب‌ماندگی بمثابه طبیعت کمپرادور - لُمپنی سرمایه‌داری هندوستان اکنون خود بصورت حتی آشکار‌تری بروز خواهد نمود. قول نرخ رشدهای بالاتر داده شده است، ولی اگر این قول صورت تحقق بخود نگیرد تنها همان گفته معروف «اقتصاد، عالی پیش میرود، مردم خوب نیستندِ» رئیس جمهور حکومت نظامی برزیل در واشنگتن را بخاطر میآورد. جمله اقتصاد‌دان‌ِ هاروارد رابرت رایش، «توالی موفقیّت»، بخوبی منطق ساختاری اقتصاد بازار را بیان میکند.

این روزها در کشور ما تقریباً همه، از سیاستمداران اجیر تا به اصطلاح روشنفکران، چه چپ و چه راست، مشغول ترغیب دیگران به پیوستن به نوعی «سلطه ملّی‌ِ» افسانه‌ای هستند. تا به حال هیچکس به ما نگفته است که این «سلطه ملّی» چیست و در کجا جریان دارد. همراه شدن با این جریان‌ِ ترغیب، نگرانی عمیقی را ببار میآوردو به امر یکپارچگی ملّی ارتباط می‌یابد. این تحریکات‌ِ روزمرّه به رشد و تحکیم این «سلطه ملّی»، نومید‌کننده است. آنچه که گزارش شده اینست که امروزه همه جنبه‌های زندگی اجتماعی هند نشانه‌ای از این شکل از توسعه سرمایه‌داری تاریخی خاصّ هندوستان را بر خود دارد و تأثیر آن بر اخلاقیات، فرهنگ و بر همه چیز و همه جا مشهود است. بنابراین، اگر در واقع یک جریان «سلطه ملّی» وجود دارد، این جریان، داغ‌ِ فساد و تکامل سرمایه‌داری فاسد هندی را بر‌خود دارد. تأسّف بسیار در این نیست که ما [در سرمایه‌داری] ادغام نشده‌ایم بلکه تأسّف در اینست که ما در آن شیوه‌ای از سرمایه‌داری ادغام شده‌ایم که رشد نابرابر و نامنظّم داشته و در درون خود حامل گرایشات تفرقه‌برانگیز است.

دولت هند، بدلیل ضعف اقتصادی و عدم مشروعیت بورژوازی‌ِ پس از استعمار، مطمئناً بعنوان «مُجری ضروریات اقتصادی‌ِ اوضاع و احوال ملّی» به بیانی که زمانی انگلس بدان اشاره کرد، عمل نموده است و بقول و.ک.ر.و. رائو «نوعی توسعه سرمایه‌داری در خدمت منافع‌ِ بخش کوچکی از جامعه هند» را تسهیل نموده است، ولی در اینکه آنرا سمبل انصاف و عامل عدالت در خدمت مردم جلوه دهد شکست خورده است.

(…)